روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

۸۶ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

اندر احوالات بیینگ اِ پشتیبان

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۵ ب.ظ
خب. امروز واقعا روز خوبی بود. با توجه به اینکه فکر می کردم چقد قراره آکوارد باشه. تو اسنپ فقط داشتم با خودم حرف زهرا رو تکرار می کردم. "گرم، صمیمی و خونگرم" و وقتی رسیدم رفتم تو کلاس و سلام اینا. و خب خوب بود :) و قاعدتا چون شنبه بود کلی کار بود. آزمون شنبه و برنامه ی بچه ها و چیزای دیگه. اولش نمیدونستم که باید چی برای برنامه هاشون بنویسم. ولی بعدش نطقم باز شد. هی مینوشتم :) و سیما چون باید یسری چیزا رو هماهنگ اینا می کرد در نتیجه آزمون شنبه گرفتن افتاد به عهده ی من. و مراقب آزمون بودن و همه ی اینا. و من اینجوری بودم که اوه گرل، من واقعا کاری که می کنمُ دوس دارم. و البته بگم که روز واقعا شلوغی بود. یه جوری که نه من نه سیما ناهار نخوردیم. بعد اینکه آزمونو گرفتیم، رئیس ( :| ) گفت که همون موقه صحیح کنیم و اینجوری شد که من بخاطر کلید غلط سه دووور کل برگه ها رو صحیح کردم. و باید بگم بامزه ترین قسمتش وقتایی بود که بهم می گفتن "خانوم". به سیما هم. و من اینجوری بودم :)))))))))) بعدم که به عنوان اولین موفقیتم باید اشاره کنم که یکی از بچه ها اومد بعد نتیجه ها یکم ح زدیم و سوال برتر 2018 تعلق میگیره به اینکه پرسید "تو چه روزایی میای؟" و بازم من تا 4 بودم و چون سوالای آزمون هفته ی بعد مونده، سه شنبه برم احتمالا. در کل به عنوان فرست دی آو بیینگ که پشتیبان خیلی خوب بود. اما تاکید می کنم به عنوان روز اول. راه درازیه. دارم آروم آروم میرم. خدا کمکم کنه زمین نخورم. بهتون گفته بودم یکی از ترسام اینه که یکی از بچه ها اینجا رو پیدا کنه ؟ نگفته بودم ؟
  • بلوط

گزارش

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۲۰ ق.ظ

حجم استرسم به میزان خیلی قابل توجهی کم شده. آیم دویین گود

  • بلوط

3:38

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۳۸ ق.ظ
یو بیلیو می اور نات، من از سوسک خیلی می ترسم. یه جور فوبیای خفیف. و واقعا مسخره بازی در نمیارم یا خودمو لوس کنم. شیکینگ اند هیکاپز.
  • بلوط

1849

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۱ ب.ظ

فردا دارم میرم مد. روز کاری رسمی. دعام کنین جدی.

  • بلوط

1848

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۵۶ ق.ظ
قاعدتا من هیچ وقت نباید تو رو بفهمم چون من هیچ وقت تو موقعیتی که بودی نبودم. من حتی فاز تو رو هم ندارم - این فاز نداشتنو اسماء و زینب می فهمن - اما؛ نمی دونم چرا کلماتت تا ته قلبم - بی اغراق - میشینه و من می فهممت. فهمیدنی که نمیتونم چیزی بگم. واقعا نمیتونم چیزی بگم. فقط می فهمم. فهمیدن البته خیلی به درد آدما نمیخوره. نمیدونم، توام نمیدونی، پس که چی. *نوشتن را تمام می کند*
  • بلوط

1847

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۴۱ ق.ظ

حالا میتونید اون روی لبخند زنان بلوطو ببینید :)

  • بلوط

1846

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۸ ق.ظ
من عاشق وقتاییم که از دیوار اتاقتون در حالی که دارید آهنگ گوش میدید استوری میذارید. یا وقتایی که از کتابایی که می خونید عکس میگیرید و کل خطوطشو رنگی می کنید با یه لبخند. یا وقتایی که اسک می ا فریکین کوعزشن میذارید بعد به جای کوعزشن، قربون صدقه هم میرید. آره من عاشق استوریاتونم.
  • بلوط

1845

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۳ ق.ظ

این چه وضعه پست گذاشتنه دختررررر

  • بلوط

1844

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۳ ق.ظ
من صدات می زنم، بات یور نات اِرَوند. یور نات اروند.
  • بلوط

فلش فوروارد

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۵۵ ق.ظ
روزی رو می بینم که بهت میگم نه، باورت نمی کنم.
  • بلوط

غیرقابل پیگیری

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۴۰ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بلوط

1841

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۳۵ ب.ظ

خیلی آدم بدی شدم..

  • بلوط

1840

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۶ ب.ظ

For a few seconds, i just felt that now i have the spirit to tell you why, but you never asked.

  • بلوط

1839

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۴۳ ق.ظ

از وقتی که خواب فاطمه رو دیدم، خیلی دلم میخواد ببینمش. ناراحتی مگه نه فاطمه ؟

  • بلوط

ای شاهد افلاکی

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۴۲ ق.ظ
کمکم کن برگردم به تو.
  • بلوط

بلوط هزار چهره

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۵۴ ب.ظ

دیدم دوبار یکی بهم زنگ زده، خودم بهش زنگ زدم دیدم از اپه که از فروشگاهشون سفارش دادم. بعد گفتم من فلانی هستم با من دوبار تماس گرفته بودین، گفت شما برنامه نویس یا توسعه دهنده برنامه های نمیدونم چی چی هستین دیگه، منم گفتم نه من یه مشتری بدبختم که ۳۶ تومن سفارش دادم.

  • بلوط

1836

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۳۲ ق.ظ

مطمئن بودم امشب خواب مدرسه رو می بینم و دیدم.

  • بلوط

U

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۳ ق.ظ

and i'm always tired but never of you ---

  • بلوط

1834

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۲۵ ق.ظ

من میگم شاید لیوی من هرگز وجود خارجی نداشته باشه. شاید من ازدواج کنم، ولی اون لیو ی ذهن من نباشه. زندگی اینطوری به آدما واقع بینی رو یاد میده.

  • بلوط

لیو

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۲۳ ق.ظ

دو یو میس می لایک آی میس یو؟

  • بلوط

1832

چهارشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۲۳ ق.ظ

پسر دار که شدین، فقط فرزندتونو تربیت نکنین

همسر یه زنو تربیت کنین،

پدر چند تا بچه رو.

  • بلوط

غر

سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۴۰ ب.ظ
زهرا حرف م رو تکرار کرد و من هنوز شروع نشده، به حرفش رسیدم.
  • بلوط

انادر بلوط استوری

سه شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۸ ق.ظ

برای نوشته های طولانی انگار باید یه کیبورد حقیقی جلوم باشه تا کیبورد مجازی گوشی.

روزهای بعد از کنکور لعنتی رو سپری می کنم حدود 22 فریکین دیز گذشته و دیگه میتونم ساعت 10 این شهرو ببینم، میتونم در حالی که ساعت 9 صبحه به گوشیم که زنگ میخوره جواب بدم، میتونم وقت دکترمو ساعت 11 صبح بگیرم، میتونم مانتو هایی که دوست دارمو بپوشم، میتونم بدون نگرانی بعد یه کلاس خسته کننده برم با دوستام بیرون، میتونم تو اینستا بچرخم بدون اینکه خودم به خودم تشر بزنم که - درس داری! ، میتونم برم دنبال چیزایی که دوس دارم، میتونم برم آلمانی و انگلیسی بخونم، دیگه مجبور نیستم 7 صبح یکشنبه و سه شنبه بشینم سر کلاس میرابی و گزارش زیرگروهای عربی رو بذارم رو میزش. دیگه میتونم برناممو تنظیم کنم، دیگه میتونم روضه ی خونه ی مهری رو برم بدون نگرانی امتحان فرداش، میتونم اربعین برم کربلا به شرط طلبیده شدن، میتونم خیلی کارا بکنم. البته الان یه جوریه که اونقدرام نمیتونم از فضای کنکور دور شم. و اگر نگید جو گیر شدم - باید بگم از الان بچه هامو دوس دارم. بچه های مبهمی که حتی اسم بعضیاشونو نمیدونم. براشون خودکار رنگی گرفتم و منتظرم که کمکشون کنم. ناراحتم که اونا الان اسیر قفسی شدن که این نظام آموزشی دونه دونه بچه ها رو میندازه توشون، و دونه دونه می کشتشون. اما من اینجام که باهم دوباره این راهو بریم. و سعی می کنم بهترین ورژن یک بلوط 18 ساله باشم. واقعیت اینه که الان که اینو می نویسم می بینم من اصلا شبیه اسم "بلوط" نیستم، من اصلا شبیه کامنت چشم قلبی که گذاشتم نیستم. من اصلا شبیه اون آدمی که بچه ها تو کلاس میشناسن نیستم، من اصلا شبیه عکس پروفایلم نیستم، من اصلا شبیه اون تصوری که همکار مامان داره نیستم. من شبیه تصوری که فامیل بابا ازم دارن نیستم - آروم ترین دختری که دیدن. اما میدونی که در ایز نو ور وی کن هاید. جایی نیست که بتونیم توش پنهان بشیم. امروز که رفتم کلاس، دیدم ای کاش حرفای استادمو ضبط می کردم و بارها گوش میدادم. چقد حرفاش حالمو خوب می کنه و چقد میتونه رو من تاثیر بذاره و چقد امشب حالم بهتر بود. از اینکه دکتر دندون پزشک بهم آمپول بی حسی نزد، از اینکه با دچار حرف زدم، از اینکه دلم برای صبا تنگ شده بود - و اینارو با رضایت قلبی می نویسم - از اینا حالم خوب شده بود. از اینکه با مهدیه راجبه قرص پوستم حرف زدم و بهم گفت حتما بخورم قرصرو، حالم بهتر شد. میتونم زندگیمو بهتر کنم، میتونم آدم بهتری یشم. اوه شبیه پستایی شد که خودم ازشون بدم میاد. البته دلیل نمیشه. میتونی از یه کاری بدت بیاد اما انجامش بدی. مثلا من خیلی از "آهان" گفتن و شنیدن تو چت بدم میاد اما بعضی وقتا میگم. اگه تا اینجا حوصلتون سر نرفت و خوندین و خوندین و به اینجا رسیدین و الان دارین اینجا رو می خونین باید بگم شما آدم خوب و قشنگی هستین. آدمی که کِر ابوت نوشته های آدما. هر چند طولانی حوصله سر بر و چرت و پرت باشه.

  • بلوط

یکشنبه

دوشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۵۹ ب.ظ

دیروز زهرا اومده بود خونمون، خوب گذشت.

  • بلوط

مقایسه

دوشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۵۸ ب.ظ

هانیه منو یاد خودم میندازه. با این تفاوت که بیشتر از من درس میخونه، سخت گیر تره، و توی شک بین انسانی و ریاضی، ریاضی رو انتخاب کرده.

  • بلوط

1827

يكشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۵ ق.ظ
حوصله تونو سر بردم. معذرت ولی نمی خوام.
  • بلوط

پشتیبانی

شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۳ ب.ظ

عاطفه میگه از این به بعد روز کارگرو بهت تبریک میگم.

  • بلوط

قسمت اول

شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۴:۲۰ ق.ظ

“برگشتن” را از شنبه شروع می کنم. هیچ کس الان جز خودم اهمیت ندارد.

  • بلوط

1824

شنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۰ ق.ظ

محو، برای روز هایی.

  • بلوط

1823

جمعه, ۲۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۳۳ ق.ظ

این حجم از خشم و نارضایتی و حسادت از کجا میاد؟ از کجا میاری؟

  • بلوط

دنیا یک فرپلِی نیست

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۹ ب.ظ
از فضل، پول، مقام، سطح علمی، درجه ی ایمان، یا هر چیز دیگر ِپدر، تو را چه حاصل؟
  • بلوط

فندقِ مامان!

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۲۱ ب.ظ

قشنگم سلام

باید بدانی که مادرت وقتی ناراحت است یا غمگین و افسرده و این ها، گریه نمی کند. مادرت وقتی عصبی باشد، گریه اش می گیرد. بارها به روزی که مسیر زندگی من و تو را عوض کرد فکر کرده ام. البته الآن دیگر نه. اما معتقد بودم و هستم که حتما دلیلی دارد. تمام کار های خداوندی که تو الان پیشش نشستی و مرا در حال تایپ می بینی، دلیلی دارد. میدانی من دارم به این فکر می کنم که وقتش است یاد بگیرم و خودم تنها با غول هر مرحله مبارزه کنم. احساس می کنم دیگر نا امیدی دارد در من ریشه می زند و زمزمه می کند که دور شدن از خدا و ولی ش در زمین راهی ست که برگشت ندارد. دلم می خواهد کسی باشد که بتوانم تمام حرف هایم را بزنم و غرغر کنم اما هر آدمی احساسی دارد و نمی توان حس قضاوت را در کسی کور کرد. تجربه ثابت کرده است که صبرم هم با حرف هایم از دهانم خارج می شود و من بعد از حرف زدن دیگر آن رفتار سابق را ندارم. این یک تز نیست واقعا تجربه ثابت کرده است. دیگر چیزی برای نوشتن ندارم اما مادرت این روزها از درون - کمی - بحران زده است. این ناشی از بعد کنکور و این چیز ها نیست. اگر یادم بماند، بگو دلیلش را برایت بگویم.

  • بلوط

تداعی آزاد

پنجشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۵۹ ب.ظ
احتمال. عصبانیت. صبر. بحران. ارثی. عصبی. نه خیر.
  • بلوط

تداعی آزاد

چهارشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۴۴ ق.ظ
*بی معنی و چرت و پرت محض است. نخوانیدش.
فک می کنم بعضی وقتا که اگه سخت تر نباشه، آسون ترم نیست. حکایت جهاد و جهاد اکبر. اما ندیدنیه، کسی نمی بینه، یا نمی فهمه. از این که این نوشته داره شبیه نوشته های این دخترای مثبت ۱۰۰ فالور بلاگ میشه اصلن خوشم نمیاد اما واقعا قالب دیگه ای برای اینکه این احساساتو‌ توش بریزم نیست. حق با من نیست. بی منم نیست. من فقط ضعیفم. انقذر ضعیف که با یک فوت استخوان هایم پودر می شود. این را که می گویم دو سال پیش فهمیدم، حسادت تیشه به ریشه ی آرامشِ سال های زندگیت می زند و خلاص. تناقضی که زندگی به ما یاد می دهد اما که چه؟ چه فرقی می کند ؟ و انقدر این چه فرقی می کند ها تکرار شد که ذهنم فقط آن را می پذیرد. چه می نویسم من. ناکامی. یک هو از وسط متن شروع می کنم به رسمی نوشتن اما من می گویم فرانسه قهرمان می شود. خواندن نوشته هایت مرا دوباره به حالت آن روز ها بر میگرداند. به روز هایی که نباید برگشت. ما چه از زندگی هم میدانیم؟ هیچ یا چیزی مایل به هیچ. از این که اینجا همیشه مرطوب است بدم می آید.فردا برمیگردیم و من خوشحالم. یعنی با آمدن تو، دیگر این ذهن چهارچوب هایش را می کشد؟ چه کسی مرا مارا نجات می دهد؟ چشم هایم دارند از خواب می روند. ...
  • بلوط

هیژده هیژده

سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۵:۰۰ ب.ظ
فکر می کردم برای پست ۱۸۱۸ باید یک چیز قشنگ بنویسم و اینها، اما فقط آمدم بگویم حوصله ندارم و کمی هم بداخلاق شده ام و ریشه شناسی رفتارم به هیچ کسی ربطی ندارد.
  • بلوط

possibility

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۹ ب.ظ

Maybe they need your attention

  • بلوط

1816

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۷:۰۸ ب.ظ

دریای شمال بیشتر از اینکه بخواد حال منو خوب کنه یا چی، حالمو بهم میزنه.

  • بلوط

هجوم

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۰ ق.ظ

جریان نیرویی قوی به سمت سر انگشت ها.

  • بلوط

1814

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۲۷ ق.ظ

متاسفم که مفید نبودم.

  • بلوط

1813

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۱۸ ق.ظ

من مریض شم، اما تو نه.

  • بلوط

1812

دوشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۱۷ ق.ظ

من از نوشتن نه، اما نوشتن از من فرار می کرد. و نباید اینطوری می شد چون نوشتن تنها راه به دنیای بیرون برای احساسات من بود.

  • بلوط

نسبت

يكشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۰۸ ق.ظ

ما بزرگ و بزرگ تر میشیم، این دنیا تنگ تر و خفه تر.

  • بلوط

1810

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۲ ب.ظ

ایت وازنت مای دی.

  • بلوط

وارنینگ

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۸:۰۳ ب.ظ

توی بیو نوشته بودم و باز هم میگویم که اگر حس کردید من را در دنیای خارج میشناسید و این جا را - بر حسب اتفاق ! - پیدا کردید، مدیونید که به من نگویید. مدیون.

  • بلوط

اینطور

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۲۸ ب.ظ

من خیلی دوست ندارم داستانامو به اشتراک بذارم.

  • بلوط

پووف

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۴۸ ب.ظ
انتظار این جور برخوردو داشتم البته . نمیدونم البته :|
  • بلوط

عااااح

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۲ ب.ظ

به نظر خودم گند زدم :| ینی فرض کن اول به جای اینکه بگم هیچ چیزی زود نیست گفتم هیچ چیزی دیر نیست :||| و دو سه بارم از استرس حرف قطع شد :((((

  • بلوط

1805

جمعه, ۱۵ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۰۳ ب.ظ

فردا دیگه اولین روز کاریه.

  • بلوط

مقایسه

پنجشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۲ ب.ظ

او از من بزرگتر، درشت تر، قرتی تر و موهایش بلند تر است.

  • بلوط

1803

پنجشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۱ ب.ظ

این عروسی که الان رفتم، یه عروس زیبا و باشعور داره که عروسیشو میخواست ۷ تیر بندازه ولی وقتی فهمید اون روز کنکوره،عروسیشو انداخت ۱۴ تیر.

  • بلوط