روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

۳۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

از تک تکشان بیزارم یعنی ! تک، تک !

شنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۲ ق.ظ

نمیدانم چرا انقدر بعضی همسن و سال هایم، زندگی را به خودشان سخت می گیرند و فکر می کنند غم داشتن یعنی ته با کلاسی !

یا مثلا از یک چیز کوچک برای خودشان متن می نویسند و 

هزار جا شیر می کنند و گندش را در میاورند خلاصه.

بعد کلی فاز جور واجور - عرفانی و هنری و فلسفی مخصوصا - می گیرند و عین آدم حتی حرف نمی زنند!

یا ادای خواننده ی مورد علاقه ی شان را درمیاورند

یا مثل نویسنده ی محبوبشان از کلمات قلمبه سلمبه استفاده می کنند به قولی.

یک سردرد ساده را انقدر بزرگش می کنند که انگار سرطانی چیزی دارند - دور باشد از همه -

یا خدا نکند یک اتفاق ناجور برایشان بیفتد، گوش عالم و آدم را با بدبختی هایشان پر می کنند.

انقدر دور و برم از این آدم ها می بینم این روزها، که دلم میخواهد همه ی شان را بالا بیاورم !

چرا تمامش نمی کنند این مسخره بازی ها را ؟


+ کسی چ میداند ! شاید هم یک روز کسی بیاید و یک همچین متنی راجع به من بنویسد و کلی هم بتوپد به من:s که البته خدا نکند من هم به مرض این افراد دچار شوم ! باید بروم و یک آیت الکرسی بخوانم برای خودم ها !

  • بلوط

بیا و نگهبانش باش

جمعه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۲ ق.ظ

هیچ کسی نمیداند جز خدا

که بدون تو چقدر احساس میکنم {به قول نازنین} منطقه ی امن ِ کوچک ِ نقلی ِ دخترانه ام تهدید شده. حقیقتا ! {به قول فاخته}


از این تیپ های عرفانی و فلسفه و از این هایی که خودشان هم نمی فهمند چه میگویند بیزارم ! حس من همین بود که گفتم. بدون ذره ای چاشنی ِ عرفان و اغراق و اینها.

  • بلوط

توصیه می شود ۵ :{

پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۳ ق.ظ

من شرمنده ام که نمیشناسمتان. بعد یک سری مغرض می ایند یک آدم ِ دیگر را ام المومنین صدا می کنند ! من شرمنده ام که هی همان مغرضین برای پوشاندن فضائلتان میگویند شما ۴۰ ساله بودید ! شیعیان هم باور می کنند ؟ من یک دختر دبیرستانی هم در این باورهای غلط مقصرم. من شرمنده ام ... ان شاء الله که شرمنده باشم ...

 


دو دقیقه و خورده ای هم بیشتر نیست. حوصله کنید !

  • بلوط

دم شما هم گرم، سرتان هم سلامت

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۴ ب.ظ
آسمانی ! تو در آن گستره خورشیدی کن 
من همینقدر که گرم است زمینم، کافی‌ست :)

قطعا مخاطب دارد. هم شعر هم عنوان و مخاطب هر دو یکیست.
  • بلوط

محرمانه طور پنجم

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بلوط

ویکتور عزیز :)

چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۰۸ ق.ظ
خیلی خوش گذشت این چند روز با بینوایان1 :)
من فکر می کردم تخصص ِ غافلگیری ِ خواننده ها مال آگاتا کریستیه. نگو ویکتور هوگوعه :) البته من هنوزم آگاتا کریستی و یه جور ِ دیگه دوس دارم -_-

1. اگه شماعم مثه من فک میکردید بینوایان کل ِ دوجلدش راجبه بدبختیای ِ یکی مثل کوزته کاملن در اشتباهید. واس ِ همین بود اصلا تمایلی به خوندنش نداشتم :)
  • بلوط

شاید بی عنوان بهتر است.

يكشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۴ ق.ظ

چه بگویم 


سحرت خیر ؟

وقتی تو خودت صبح جهانی؟


#صبح ِ زندگانی ِ من

هرچند خیلی اوقات می شوم مثل احمقها!

میروم زیر سایه بان تا مبادا نور رحمت تان شامل حال من شود. رحمتی که از جانب پروردگار است ...

من هیچ ادعایی ندارم.من اصلا پست ترین ِ دوستدارانتان ...

  • بلوط

همیشه در خاطر من_۶ :)

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۳ ق.ظ

#شخصی

وقتی دیشب بهم پیام داد، یعنی انقدر خوشحال شدم که نمی توانید تصورش را بکنید :) بعد ۵ ماه دوباره باهم حرف زدیم :) وای که من چقدر دوستش دارم !

فقط گفت که یک نفر یک پیغام داده دستش تا برساند به من ! و وقتی گفت، حالم را بد کرد. ولی گفتم که اصلا فراموشش کنیم ! بد هم دوباره شروع کردیم صحبت کردن درباره ی خودمان و احوالاتمان :) خیلی وقت بود همچین حسی نداشتم ! مچکرم ازت عسلبانو جانم. خیلی.

  • بلوط

ایده ی بدی هم نبود :p

جمعه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۳۶ ق.ظ

امروز رفته بودیم خونه مادرجون برای افطار. بعد سر سفره، در حالی که در حال کلنجار رفتن با چادرم بودم (قاعدتا نه به خاطر پدرجون, به خاطر پسرداییا ) ، پدرجون که کنارم نشسته بود بهم با حرص گفت : برو اصن یه دونه از این قفلا ( که میزنن در ِ انباریا ) بردار، بزن به چادرت راحت شی انقد کلنجار نری ! بعدم گفت : راحت باش بابا. انقد به خودت سخت نگیر :)

  • بلوط

پنجاه که سهله، بیستم راضیم حتی.

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۹ ق.ظ

اینایی که وقتی مهران مدیری ازشون می پرسه :

شما حاضرین که بهتون دو میلیارد بدن ولی یه مجسمه فاخرو خراب کنین ؟

جواب میدن :

نه اصلا !

فازشون چیه خب. به من ۵۰ ملیونم بدن شکستن که سهله، خودم پودرش می کنم. والا.


+ یه پست رمزدار گذاشتم اجباراً. این پستو گذاشتم که رمزدارَ رو بشوره ببره :) چون بدم میاد از پست رمزدار.

  • بلوط

محرمانه طور چهارم

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۶ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بلوط

بازهم امسال خدا گذاشت کنار هم باشیم :) الحمدلله.

چهارشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۵ ق.ظ
وقتی کسی ازتون میپرسه : "چی میخوای برا تولدت بخرم؟ "

یه لیست پر و پیمون بنویسید بذارید کف دستش تا حالش جا بیاد . نگید " ای بابا این حرفا چیه."

درست مثه خواهر ِ جان ِ دل ِ من.


+ امیدوارم هیچ وقت این اتفاق پیش نیابد برابت عزیز ِ دل. چون آنوقت این مزخرف ترین و گند ترین و مسخره ترین اتفاقی می شود که در طول زندگیم اتفاق افتاده.
  • بلوط

بالاخره.

سه شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ
سوت پایان و تمااام !

  • بلوط

دو راهی :|

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ب.ظ
از اونجایی که شکستن نماز شرایط داره، و یکی از شرایطشم " ضرر جانی یا مالی" یه،
بنده میخوام بپرسم که آیا وقتی یه سوسک از زیر تخت خیلی ظریف میاد بیرون و آسه آسه داره میاد  سمتت، ضرر جانی و مالی {چه بسا روحی} حساب هست یا خیر ؟

+ پیش اومد که میگم. چهار رکعتی بود و من هنوز رکعت اول بودم که میگم.
  • بلوط

من پرخواب

دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۰۰ ق.ظ

من قطعا یه چیزیم شده ! 

من پر خواب، حالا چشمامُ رو هم نمی زارم !

  • بلوط

هیچ.

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۳ ب.ظ
میشود دعا کنید که این بانو انقدر اراده اش سست نباشد ؟
انقدر بیدی نباشد که با یک باد بلرزد ؟ یک کم حداقل محکم تر باشد ؟ میشود ؟
  • بلوط

اندوه بزرگیست زمانی که نباشی :)

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۱ ب.ظ
بعضیا فارغ از جنسیتشون1، فارغ از اینکه اهل کجان و چند سالشونه، فارغ از فقیر یا ثروتمند بودنشون، واقعا آدم باید باهاشون دوست بشه.2

1.نمیشه به همین سادگی گفت که فارغ از جنسیت. خب خیلی فرق میکنه . خیلی محدود میشه.
2. مثلا رفیق جان ِ ما :) مثلا خواهر جان مان :) شخصا حتی تو وبلاگ نویسا دو نفرو میشناسم با همین خصلتو اینا. ینی کمم نیستن. :)

خیلی وقت بودم میخواستم یه همچین چیزی بنویسم، منتهی الان شد بهانه.
عنوان هم کاملا مربوطه.
  • بلوط

اونا هم از آبنبات شروع کردن !

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۱ ب.ظ

این آدمای باکلاسو دیدین؟ صبح که پا میشن قهوه تلخشونو می خورن، بعد از ظهرا اَم که می خوان خستگی در کنن، یه لیوان کاپوچینو یا نسکافه می خورن. یه بارم ما خواستیم ادای اونارو درآریم، منتها از بخت بد، از بچگی هر وقت حتی بوی قهوه یا نسکافه و چیز هایی از این قبیل بهمون می خورد، حالمون بد می شد. و در کل از قهوه جات، چه خودش چه بستنیش چه شکلاتش متنفریم.

منتهی از این آبنباتا هستن، سیاها کوچولوا ، داریم عادت می کنیم از اونا بخوریم . حالا ببینیم چی میشه. 


اهان. یه چیزی. اونم اینکه اومدیم چایی و جایگزین قهوه کنیم ولی دیدیم از بچگی چایی هم نمیتونیم بخوریم. نگو اصلا قسمت نیست !


  • بلوط

آرزو ،دعا یا هر چیزی مثل این.

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۱۰ ب.ظ

ای کاش محکم بودم. ای کاش حداقل یکم قوی تر بودم.

آدم کلافه میشه. از خودش عصبی میشه.

  • بلوط

فقط والیبال نیست که ، ایرااااانه :)))

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ق.ظ

خدا شاهده جونم به لبم اومد.

تا باشه از این اشک شوقا. تا باشه از این افتخارا. الحمدلله :)


میدونم شنیدین خیلی. ولی اصن انقد حس خوبی داره !


  • بلوط

ایهان و :|

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۵ ب.ظ

یعنی رو اعصاب تر از اینکه یه ست و باختیم،

این دخترای ژاپنین با اون جینگیلای طلاییشون :| اَه اَه :\

هی "ای هان ای هان"1 :\


ایهان : به ژاپنی میشه "ژاپن" . از صدقه سر گوگل ترنسلیت :)

  • بلوط

154

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۳:۵۶ ب.ظ
حذف شد :) فقط جهت تکمیل شماره پست گذاشتم بمونه
  • بلوط

حالا بچرررخ :)))

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۱۶ ق.ظ

شما یک دوربین بگیرید دستتان و بچرخید.

حالا همینطور که می چرخید، یک شات بگیرید.


حالا شما یک عکس ناواضح دارید که پر از خطوط درهم بر هم است.

حالا شما یک عکس هنری گرفته اید :)

با گذاشتن آن در اینستاگرامتان، حالا شما می توانید در بیویتان کلمه ی "فتوگرفر" را هم اضافه کنید.

لوکیشن هم یادتان نرود. "دروس" "نیاوران" "فرمانیه" 

خوش باشید.


#اندرحکایت.اینروزهای.اینستاگرام

  • بلوط

اندر احوالات اخاذی های این چند روز :)

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۲۴ ب.ظ

از آنجایی که اُستانی شدن امتحان جغرافی برای تجربی ها و ریاضی ها، دردسر بزرگی شده بود،

آنها دست به ابتکار بزرگی زدند :)

سوال ها را در تلگرام پخش کردند :) یعنی با اینکه امتحان ۱۰ شروع می شد ساعت هشت و خورده ای سوالات لو رفته بود :|  اینجا

البته جغرافی ما انسانی ها بحثش جداست.

و از آنجایی که این راهکار خیلی به مذاقشان خوش آمده بود و این ها، تصمیم گرفتند برای آمادگی دفاعی هم همین کار را تکرار کنند با این تفاوت که این دفعه هر سه رشته به سوالات نیازمند بودند !

و از دیشب من دارم پی ام دریافت می کنم که فلان کانال فردا راس فلان ساعت سوالات دفاعی را می گذارد منتها پنجاه تومن می گیرد :) منتها باید ممبر هایش را برسانیم به ۷۰۰ تا 1 ! منتها باید فلان مقدار شارژ را برای ادمین بفرستید ! و از این طریق کلی هم اخاذی کردند از دانش آموز های بیچاره. و دیشب توی تلگرام غوغا بود یعنی !

البته من خودم انقدر پاستوریزه هستم که پخش هم می شد نگاه نمی کردم و این ها. و امروز صبح ساعت ۶ مدرسه بودم که درسم بخوانم تا ساعت ۱۰ ! :) ولی ساعت ۱۰ از اداره به مدرسه گفتند که سوالات آمادگی لو رفته، برای همین سوالات جدید طرح می شود و امتحان با نیم ساعت تاخیر برگذار می شود ! من فکر می کردم که چقدر خورده توی ذوق آن هایی که روی این سوالات حساب کرده بودند.


وقتی از امتحان برگشتم و تلگرامم را چک کردم، حدود صدو و خورده ای پیام آمده بود. که اول سوالات اولیه پخش شده بود و همه اظهار می کردند که مطمئن نیستیم  ولی احتمالا همین هاست ! و بعد که همه کلی شادی کرده بودند، وویس های جدید هِی فوروارد شد و فوروارد شد و فوروارد شد که بدبخت شدیم و اداره اینجوری گفته که میخواد سوالا رو عوض کنه. بعد هم همه با نگرانی رفتند سر جلسه ولی باز هم همان سوالات برای بار دوم لو رفت !!

و آنهایی که امتحانشان دیرتر برگذار شد، برگه را دیدند.


+ ما آمادگی ِ دفاعیمان را یاد گرفتیم طور دیگری بخوانیم ! یعنی یادمان دادند که جور دیگری بخوانیمش ! داستان ها داشتیم ما با این آمادگی دفاعی. و چقدر هم که داستان هایش برایم فراموش نشدنی بودند :) ولی اگر کسی بگوید آمادگی مزخرف ترین درس دوران تحصیلش بوده و هست، درک می کنم. کتاب به طور مزخرفی نوشته شده.


+ اگر کسی تا اینجا حوصله کرد و خواند، متچکرم شخصا :p


+ سوالات که برای دومین بار در لحظات آخر پخش شد . با این شرایط ! کلیک


+ قالب را دوس می دارم : هر چند ساده باشد :)


1. کانال مذکور، به ۹۰۰ تا رسید و بعد پست هایش را پاک کرد.

  • بلوط

چه بگویم :)

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۱ ق.ظ

چه بگویم


سحرت خیر؟


وقتى تو خودت صبح جهانی :)


#ناشناس


+ این یک پست انتشار در آینده است :)

+ متچکرم از اونایی که با این که کامنتا بستس، ولی از قسمت "چه کسی می نویسد" کامنت میذارن و اینا . سپاس :)
  • بلوط

اینم بگم که ۱۱ تا درسم هنوز مونده :|

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۲۹ ق.ظ

یه تشکر ویژه هم داشته باشیم از امتحان عربی

که باعث شد من هرچی کار عقب افتاده دارم، یادم بیفته و بی خوابیم برطرف بشه. دم شما گرم.

  • بلوط

اندر احوالات یک روز مریضی :|

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۲ ب.ظ
#شخصی نوشت
هیچ الزامی برای خوندنش وجود نداره.

امروز صبح که بلند شدم از درد گلوم فهمیدم چرک کرده.از دردش هم که نه, خودم به عینه دیدم.
بعد واقعا می خواستم همون صبح برم پینی سیلینمو بزنما, منتها مادر گفت که امتحان داری و این ها, بعد از ظهر می ریم.
اولا حالم خوب بود ولی هر چقدر که گذشت بدتر شد. حالا اَد همین امروز باید می موندم مدرسه و می رفتیم پژوهش سرا. و داورای پژوهش سرا هم ساعت یک میومدن. از نه و نیم تا یک دیگه تلف شدم. هیچی هم نمی تونستم بخورم.کلشو اتاق بهداشت بودم.دیگه اون آخر ها که نمی تونستم راه برم. هی گفتم من می رم نمی تونم بمونم, منتهی می گفت تو که تا الان موندی حیفه نری.
خلاصه ساعت دو پژوهش سرا بودیم ولی من واقعا نمی تونستم راه برم. حالم واقعا بد بود. دبیرمون به داورا گفت که این خیلی حالش بده و این ها, زودتر بره تو. و با وجود اینکه انرژی صحبت کردن نداشتم حتی, دفاعیه یک ربع طول کشید. همین که تموم شد با سختی گفتم آژانس بگیرن برام و رفتم بیرون وایسادم. ولی دیدم اثن نمی تونم وایسم.واقعا نمی تونستم چشمام گیجی ویجی θ_θ می رفت. و نشستم. 
ولی خیلی بد بود. چون سر تقاطع بود و خیلی بد بود که یه دختر نشسته باشه اون وسط. حتی وقتی چشمام سیاهی رفت و نشستم, فقط گفتم اگه از حال رفتم شماره مامانمو ک دارن, زنگ می زنن!
خلاصه که امروز اگر از تقاطع صدر رد می شدید و یک دختر دیدید که نشسته روی زمین با حال زار, من بودم.
ولی خدارو شکر آژانس بالاخره رسید و من فقط خودمو انداختم تو ماشین.
تا بعد از ظهر که مادر بیاد فقط خوابیده بودم و ضعف کرده بودم
دکتر یه سرم و دو تا پینی سیلین و قرص و اینا داد. الان که اینارو می نویسم خیلی بهترم الحمدلله :)

+ هیچ کسی مریض نشود انشاءالله :)


  • بلوط

این دلیل داشتن ها !

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ب.ظ
من هر وقت که اعصابم خرد می شود1 ، می گویم : اصلا ولش کن !
این کار ها به من نیامده، تو بمان و همان هایی که از ما بهترند !
یعد یکهو یادم می آید که خداوند هیچ کاری را بی دلیل نمی کند !
هیچ کسی بی دلیل کس دیگری را نمی شناسد !
هیچ کسی بی دلیل کنار کس دیگری قرار نمی گیرد!2

بعد آرام می شوم و دیگر عصبی نیستم.
آن وقت باز هم شروع می کنم ... شاید از نو.

+ واقعا اتفاقی نیست. من باور دارم. حتی وقتی نوشته هایتان را می خوانم باور دارم که این خواندن بی دلیل نیست!

+ اتفاقات زندگی یک دختر دبیرستانی به اندازه ی زندگی یک دختر دبیرستانی بزرگ است !
لطفا شلوغش نکنید ! بعضی ها جوری رفتار می کنند که انگار بار یک زندگی را به دوش می کشند !

1. هر اعصاب خردی ای نه ! وقتی از شخص خاصی و برای کار خاصی اعصابم خرد می شود.
2. بازهم پیچیده نوشتم. نمی توانم دقیقا منظورم را برسانم. 
  • بلوط

این مثنوی!

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ب.ظ
این مثنوی حدیث پریشانی من است
بشنو که سوگنامه ی ویرانی من است
امشب نه اینکه شام غریبان گرفته‌ام
بلکه به یمن آمدنت جان گرفته‌ام
گفتی غزل بگو، غزلم شور و حال مرد
بعد از تو حس شعر فنا شد، خیال مرد
گفتم مرو که تیره شود زندگانیم
با رفتنت به خاک سیه می‌نشانیم
گفتی زمین مجال رسیدن نمی‌دهد
بر چشم باز فرصت دیدن نمی‌دهد
وقتی نقاب، محور یک رنگ بودن است
معیار مهرورزیمان سنگ بودن است
دیگر چه جای دل‌خوشی و عشق‌بازی است؟
اصلاً کدام احمق از این عشق راضی است؟
این عشق نیست، فاجعه ی قرن آهن است
« من » بودنی که عاقبتش نیست بودن است
حالا به حرفهای غریبت رسیده‌ام
فهمیده‌ام که خوبِ تو را بد شنیده‌ام
حق با تو بود، از غم غربت شکسته‌ام
بگذار صادقانه بگویم که خسته‌ام
بیزارم از تمام رفیقان نارفیق
اینها چقدر فاصله دارند تا رفیق
من را به ابتذال نبودن کشانده‌اند
روح مرا به مسند پوچی نشانده‌اند
تا این برادران ریاکار زنده‌اند
این گرگ سیرتان جفاکار زنده‌اند
یعقوب درد می‌کشد و کور می‌شود
یوسف همیشه وصله ی ناجور می‌شود
اینجا نقاب شیر به کفتار می زنند
منصور را هر آینه بر دار می‌زنند
اینجا کسی برای کسی کس نمی‌شود
حتی عقاب درخور کرکس نمی‌شود
جایی که سهم مرد به جز تازیانه نیست
حق با تو بود، ماندنمان عاقلانه نیست
ما می‌رویم چون دلمان جای دیگر است
ما می‌رویم، هر که بماند مخیر است
ما می‌رویم گرچه ز الطاف دوستان
بر جای جای پیکرمان زخم خنجر است
دلخوش نمی‌کنیم به عثمان و مذهبش
در دین ما ملاک مسلمان ابوذر است
ما می‌رویم مقصدمان نامشخص است
هرجا رویم بی‌شک از این شهر بهتر است
از سادگیست گر به کسی تکیه کرده‌ایم
اینجا که گرگ با سگ گله برادر است
ما می‌رویم ماندن با درد فاجعه ست
در عرف ما نشستن یک مرد فاجعه ست
دیریست رفته‌اند امیران غافله
ما مانده‌ایم، غافله پیران غافله
اینجا که گرچه باب من و پای لنگ نیست
باید شتاب کرد، مجال درنگ نیست
بر درب آفتاب پی باج می‌رویم
ما هم بدون بال به معراج می رویم!

  • بلوط

پیراهن ِ چاک چاک خونین تو کو ؟

سه شنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۰ ب.ظ

ای دَعوی عشق کرده،

آیین تو کو ؟

قطع نظر از عقل ! دل و دین تو کو ؟
ای دم زده از داغ وفا لاله صفت !
پیراهن ِ چاک چاک خونین تو کو ؟
  • بلوط

امروز نباید از آن روزهای عادی باشد !

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۵ ب.ظ

امروز برای خیلی از ماها یک روز عادی بود ! برای من حتی روزی بود که امتحان آمار داشتم. خیلی معمولی! 

از آن معمولی تر تا ساعت پنج مدرسه مانده بودیم و جامعه شناسی می خواندیم.

ولی امروز برای خیلی ها یک روز معمولی نیست! 

از آن روزهایی ست که مثلا انگار فرزندشان متولد شده بعد از چندین سال !

یا مثلا از مرگ حتمی نجات پیدا کرده اند !

یا مثلا کشورشان, غرورشان, ناموسشان را حفظ کرده اند !

خرمشهرشان آزاد شده ...

خرمشهری که صدام گور به گور شده :) گفت که اگر ایرانی ها آزادش کنند, کلید بغداد را می دهد دستشان! 

سه خردادِ مبارکتان, مبارک تر !

+ حتی امروز برای ستاره ها می تواند روز تولدشان باشد. تولدت مبارک.

  • بلوط

یک جاهایی پسر بودن هم خوب است!

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۳۸ ب.ظ

من دوجا همیشه حسرت میخورم که چرا پسر نیستم.فقط هم این دو جا

یکی وقتی که تو جشن بزرگ محله, پسرا جمع میشن و دارن کمک می کنن.

پدر میره,برادر میره ولی من می مونم خونه.حسرت اینو دارم که یه بار منم کمک کنم تو جمع کردن صندلیا, چیدنشون, هماهنگیا, سیستم صوتی,حتی تمیز کردن.

یکی هم وقتی که تو محرم دسته ها را میفتن. مردا زنجیر می زنن, سینه می زنن, من همیشه حسرت خوردم که چرا نمی تونم زنجیر بزنم و با دسته برم.


خیلی نعمت بزرگیه. خوش بحالشون.

  • بلوط

یک منبر، یک کیک، یک شمع :)

شنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۱۱ ب.ظ

یک جمع ِ کثیر،

یک منبر،

یک نماز،

یک کیک که رویش یک شمع "یک" گذاشته باشیم،

اولین سال ظهورش را جشن بگیریم باهم ...


+ می ترسم هی بگویم بیایید ، و وقتی آمدید خودم خدای ناکرده زیانم لال،پشت کنم به شما، بشوم مثل مردم کوفه، مثل اصحاب سقیفه (لعنت پروردگار بر آن شورای کثیف) ...

+ این جشن ها که برای ما "آقا" نمی شود ...

+ بهترین روز ِ دنیا :))

+ تو بیایی همه ساعت ها، ثانیه ها،

از همین روز، همین دم عیدند !


#قیصر امین پور


+ عیدت همگی خیلی مبارک :)) خیلی ها، خیلی ! :))


+ادامه را اگر حوصله داشتید، بخوانید :)


  • بلوط