روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

۷۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

به وقت سی مین روز.

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ق.ظ

بهمن فقط 30 روز داره، اونوخ تو 76 تا پست گذاشتی؟

باور کن از عصابه!

  • بلوط

changes

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۶ ب.ظ

تو از آینده نمی ترسی؟

من خیلی می ترسم.

  • بلوط

همیشگی

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ

حول حالنا الی احسن الحال.

لطفا.

( مگه عید و غیر عید داریم ما؟ )

  • بلوط

explanation

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ب.ظ

یسری چیزارو اگه کامل بگی لوس میشه.

مثه استعاره مکنیه و تشبیه کامل.

  • بلوط

اصلاحیه

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۹ ب.ظ

خدایا میدونم تو پست قبلی خیلی توپیدم به اون چن نفر.

قولو قرارامونم یادم نرفته. ولی نتونستم دیگه مهربون باشم. مخصوصا با آدمایی که متوهمن. حالا نه که هر کی ناشناس کامنت میذاره متوهمه. سه تا کامنت بود. همین =)

حالا بلا نسبت بعضی جدا.

اونقدرام که نوشتم عصبی نیستم. مرسی اگه کامنت میذاره هرکی. همین.

  • بلوط

عصبانی.

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۶ ب.ظ

یا کامنت نذارین

یا با کامنتتون تهمت نزنین

یا یجوری مبهم ننویسین که آدم نفهمه الان چی بود این

یا اگه آدمو دنبال می کنین، ناشناس کامنت نذارین.

البته بازهم هر جور میل شماس.

  • بلوط

witless

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ب.ظ

Do you have any idea what  the hell R you doin' ?

No. Of course no .

  • بلوط

عادت.

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۶ ب.ظ

عدم اجبار در تحصیل


asma@

  • بلوط

فلش بک

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ب.ظ
آدما یه موقه هایی حق دارن که دوس داشته باشن که برگردن به روزای مزخرف ِ قبلیشون. به شرط این که بعدش خودشونو سرزنش نکنن که این فکرا چیه می کنی.

( مبهم ننوشتم که ؟ )
  • بلوط

بی عنوان.

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۳۴ ب.ظ
ما هنوز خیلی بچه ایم برای اینکه بگیم " فور اِور "

(از خودم نیس. یجور بازنویسیه )
  • بلوط

#شخصی. جهت ثبت.

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ب.ظ
داشتم از خواستگار جدیدش می گفتمُ شرایطو برای مامان توضیح میدادمُ میگفتم که اصلااا مورد خوبی نیست.
مامان با قاطعیت گفت که خیلیم خوبه.
تعجب کردم. گفت که باتوجه به خیلی چیزای دیگه، تنها مورد مناسب براش همینه. برام توضیح داد. شرایطشو. خانوادشو.فهمیدم همه چی واقعا علاقه و میل تو نیست. یه موقه هایی مجبوری.
بعدم که وقتی به من میگی آره تقریبا عاشقشم، فک نکن من عاشقی تو رو ندیدماااا. خوبم دیدم. خوبم میشناسمت. بعید نیست که به تلقین بقیه بگی همین خواستگاررو دوس دارم. میفهمم. ما داریم وارد دوره ی جدیدی از زندگی میشیم که خیلی چیزا عوض میشه. حتی شاید مسیر منو تو.

  • بلوط

333

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ

خدایا به ما فهمُ شعوری بده

که وقتی ازدواج کردیم، از دوران کفش ساده و معقول پوشیدن، زرتی نرسیم به پاشنه های ده سانتی و آرایش رو صورت.


پ.ن : عنوانُ اگه شماره پست نمیذاشتم، حیف می شد.

  • بلوط

دانشگاه رفتن

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۳ ب.ظ
دیگه دارم به یه دوره ای میرسم که آدمایی که الان دورُ برمنُ فراموش می کنمُ وقتی یه جای دیگه ای ببینمشون، بگم این چقد آشناس. حکایت تو و دوستای دبیرستانت، وقتی میری دانشگاه.
  • بلوط

واجب

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ب.ظ

سلام عرض می کنم خدمت اونی که کامنت گذاشتُ سلام عرض کرد.

  • بلوط

حالا هر کی.

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

دیگه حالا کاریزما داری

هی سوء استفاده نکن. البته میدونمااااا، تو اینطوری نیستی.

  • بلوط

خوراکِ دزدا.

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

سنس آو دیرکشنم به قدری ضعیفه که خیلی ضعیفه :|

خیلی.

  • بلوط

ادبیات

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ

الان تازه یادم افتاد

منظور داوودی از امت. درس 6، تاریخ بیهقیه ؟؟؟؟

یا صاحب صبر.

  • بلوط

بی حسه فعلن.

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۲۵ ب.ظ

فرض کن صدات می کنن. حالا نوبتِ توعه که بشینی رو صندلی و آستینتو بزنی بالا و منتظر پنبه ی خیس روی رگت بشی. و بعد یه سوزن کوچولو رو تو دستات حس کنی که داره خونتو میمکه و سرنگُ پر میکنه. اولش می سوخت. ولی الان دیگه بی حسه. باید صبر کنی تا کار اون دختر با رگای دستت تموم شه و تو یه پنبه ی دیگرو محکم فشار بدی رو جای سوزن تا خونش بند بیاد. الان چی ؟میسوزه؟

چون کم خونی داری بعدشم سرت گیج میره و یخ می کنی. می مونه جوابش. که خب, پنج شنبه آمادس. دعا کن برای خودت.


#فقط تراوشات ناگهانی ذهن بود. همین. فقط همین.

چرتُ پرتیات.

  • بلوط

از سری بحران های زیر 20 سال

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۵۹ ب.ظ

دیدی ی موقه ای خیلی یکیو دوس داری (رفیق طوری اصن)

بعد ازش بدت میاد ؟ یا بهتر بگم. شاید از خودت.

  • بلوط

-_-

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ

مگه نه اینکه ما هر کاری می کنیم، برای جلب توجه دیگرانه؟ حداقل ی بخشیش. ناخودآگاه.

  • بلوط

پوففف

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۶ ب.ظ

وقتی از نگاه ِ یه فرد دیگه اینجارو میخونم احساس می کنم داره میگه اَاَاَاااَااَ این دختره چ مغرورُ مزخرفه چقد خودشو میگیره.

  • بلوط

همینطوری.

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ب.ظ

یجوری پست مشترک با کپشنای فلسفی ُ طولانی نذارین که گندش درآد.

هرچی صفحرو میکشی پایین هی تکراری.

  • بلوط

فروید

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۶ ب.ظ

دارم به یجور مکتب فرویدی معتقد میشم.

  • بلوط

bad feelings

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۴ ب.ظ

نمیدونم تا حالا حس کردی یا نه

وقتی سرانگشتات میسوزن، یا سست میشن و مجبوری فشارشون بدی.

  • بلوط

بلا نسبت بعضی جدا.

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۵ ب.ظ
ای کسی که به آدما آبرو میدی
 درحالی که گند میزنن و لایقش نیستنُ نمکدون میشکونن.
  • بلوط

یکشنبه ها زنگ آخر.

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۳ ب.ظ
فک کنم سر کلاس روانشناسی، 
یجوری به شکمش نگا می کنن همه، که انگار میخوان بچشو بخورن !
ولی خیلی باشعوره. با زهرا داشتیم دعا میکردیم برا بچش.
  • بلوط

محبت همیشه جواب میده

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۰۸ ب.ظ

چیزی که تو ذهنمه، چیزای کوچیک با یادداشتای مهربونانه براشونه.

دارم سعی می کنم مهربون تر باشم با کسایی که دوسشون دارم. خدا میدونه امروز چن بار نامحسوس گفتم عزیزم! و چقد این کلمه لوسِ و در عین حال یجوری.

  • بلوط

بی عنوان

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۵۹ ب.ظ

چه غرور ناخودآگاهی تو تک تک کلمه های وبلاگ هست ! یجوری انگار تو دهنی میزنن به آدما.

توی قسمت می شنوم. یا حتی خود اسمِ می شنوم! یا توی قسمت توضیحات

ولی حال کلنجار رفتن با اینکه چی بنویسم بجاشُ ندارم، تا اطلاع ثانوی عوض نمی کنم تا یه چیز بهتر.


  • بلوط

کوتا بلند.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ب.ظ

گفتم قیچی گرفتم دستم، افتادم به جون چتریام؟

  • بلوط

بسه بابا.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۹ ب.ظ

خداوکیلی خودتون ازین گزارشای تکراریو پرشعار حالتون بهم نمیخوره؟

  • بلوط

رف تا عید :|

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۳۵ ب.ظ

خیله خب. هیجانا و اینا تموم شد.

بیا برگردیم به روزمرگی. کیفتو بیار. کتابارو بیار بیرونو شرو کن به خوندن.

  • بلوط

#شخصی

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ب.ظ
ازین لباس دیپلماتا پوشیده داره میره مسجد. هی میخونه : با اذن رهبرم ، نمیدونم چی چی.
چجوری بره کلاس این پسر؟

surely people will change.
  • بلوط

Crazy

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ب.ظ

به نظر تو این دختره دیوونه نشده؟

چرا.

به زودی مثه احمقا هم ده تا پست امروزشو تموم می کنه.

  • بلوط

کالیگرافی :)

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ

یادم افتاد که با یه کاری میتونم بهتر شم.

  • بلوط

آی پرامیس !

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ

قول میدم اوکی شم. قول. دیگه اَم این لوس بازیا رو در نمیارم.

انرژی منفی ساطع میشه ازینجا رسمن. ولی وبلاگ همینه دیگه.

  • بلوط

بلا بدور.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ب.ظ

کورس بدبختی نذارم با بقیه یهو ؟!

  • بلوط

یازدهمین نامه

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۴۷ ب.ظ

سلام مهربانم.

دغدغه های الکی. مبهم. گم و آشفته. چ کنم؟

  • بلوط

خیالُ اینا.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۴۵ ب.ظ
ترجیح میدم کاریزماتیک ترین آدم دنیا تصورت کنم.
  • بلوط

بی منظور.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۱ ب.ظ

دل و جانم به تو مشغولُ نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان، که تو منظور منی.

  • بلوط

اجباری.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۱ ب.ظ

امروز یه کتاب داد بهم.

با اینکه نمیدونه که من چجوریمُ اینا، قول میدم بخونمش. محبت همیشه رو آدما جواب میده.

  • بلوط

همین که گفتم.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۰۳ ب.ظ

تو اصن دردت یه چیز دیگس.

  • بلوط

هر جمله یه مخاطب.

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ب.ظ
یجوری دلم میخواد بهش چش غره برم که خدا میدونه. البته نتونستم خودمو نگه دارم. احساس کرد غیر عادیم.
مگه من احمقم ؟
اکسپت می کنم ولی خواهشا کاریم نداشته باش. ول کن منو آقا.

چقد امروز مزخرف شدم.
  • بلوط

تو تا حالا این شکلی بودی؟

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۵ ب.ظ
ول کن دیگه توام. این وسط هی هجوم میاری.
اقا من میگم ایناهمش بهونس. باعث و بانیش هورموناس.
لااقل این یکی که دیگه قطعا اثر هورموناس! ولی خب حالا چ غلطی کنه؟ دیوانه ! خودت میفهمی؟ بگم بهش؟ حوصله ندارم. وای ببین سر انگشتامو !!! مجبورم فشار بدم ناخونامو ازشدت هجوم این حجم از انرژی منفی ! خودم که میفهمم. به درک نمیفهمی. چی میگی تو اصن ؟ نمیدونم چی میگم. گفتم چه خوابی دیدم؟ آروم بودم اونجا؟ با اون شرایط؟ اون کی بود؟ انگار قبلا دیده بودمش یا یه همچین چیزی. یادم نمیاد ؟ چرا نگران بودم؟ یادم نیس. هرچند خواب بعداز ظهر هیچ مفهومی نداره.
  • بلوط

سی صدُمین

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ب.ظ

آخی طفلک بیچاره.

پوففففف ... پست کردن این حرفا اینجا ریسکه. ولی جز این نمیشه.


  • بلوط

میفهمی؟ نه.

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ

بذار بگم.

خیلی خوشحالم بودم. و خیلی دردناک بود. و خیلی حسرت آور. و عجیب. و خوب. و حال بهم زن ولی خنده دار و کلی نقیض. و اینکه دارم این همه شولوغش می کنم هیچ ربطی به سفرمون نداشت. خودمو میگم. نمیدونم میفهمی یا نه. ببین چی بود که موضوعُ زدم غیر قابل پیگیری.


اگر تورا جویم، مطمئن باش که حدیث دل گویم ! اصن منتظرم !

این دیوونه بازیا چیه بابا دختر.

  • بلوط

بی عنوان.

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ق.ظ

یو هَو نو آیدیا ابوت

این چند روز. 

انقدر تو دلم پست گذاشتم.

کاش میشد بیام از همه ی حِسام بنویسم.

  • بلوط

به ناشناس.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ

نه. نمیدونستم اسم ایشونم آووکادوعه.

یکی از دوستامُ اینطوری صدا می کنیم.

  • بلوط

آووکادو غیبتتو کردم.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۳۰ ب.ظ

  • بلوط

بی عنوان.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ب.ظ
نسبت کلمات به حس درونم،
مثه فواره می مونه نسبت به قطره چکون .
  • بلوط

بی عنوان.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ق.ظ

دیوونه شدم. نمیدونم چی بنویسم. فقط میذارم انگشتام  یسری کلمه رو تایپ کنن بریزن رو صفحه. 

استرس دارم. نه شایدم ندارم. نمیدونم.دیوونه شدم. هنوزم معتقدم هورمونام قاطی کردن.


مرسی که دوستای خوب دادی.

  • بلوط