روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

۷۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

604

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۰۵ ب.ظ

من : مثلا من با یکی دعوام شه، تو همینطوری خودتو میندازی وسط دخالت می کنی ؟!

متین : اگه پسر باشه آره. دختر باشه دوتاتون بمیرید. (یا ی همچین مضمونی)


پی اس اینکه محبت در خانواده ما چیز عجیبیه.ابرازش - اگر باشه - عجیب تر. این مکالمه از مفهوم تریناش بود.(الان یکی پیدا میشه میگه تو خانواده ما عجیب تره. باشه آقا)

  • بلوط

بالاخره که

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۰۸ ب.ظ

این نبض زندگی بی وقفه می زند

فرقی نمی کند ! با من ! بدون من !

  • بلوط

602

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۵۲ ب.ظ

آتیش به پا نکن دیگه. دو تامون خاکستر می شیما. باد ذره هامونو می بره ها. اونوقت میشیم هزار تا تیکه جدا از هَما.

  • بلوط

آره.

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۴۶ ب.ظ

تو که جانی. جهانی. جهان ِ من با تو خوشه.

  • بلوط

من باب ِ " پیروی ِ ۷۲ نفر از فرد اصلح"

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۰۲ ب.ظ

این روزا اینو زیاد دیدم، و واقعا احساس کردم یه چیزی می لنگه راجبش.

1. اون واقعه ای که شما داری انتخاباتُ کاندید اصلحُ باهاش مقایسه می کنی، توش بحث "اصلح" بودن نیست. بحث "انتخاب" نیست. بحث "پیروی بی چون و چرا"س. بحث بین حق و باطله. بحث سیاه و سفیده.

2. این نوشته، کاملا داره دو تا قطب "مذهبی و طرفدار رئیسی و حق" و " غیرمذهبی و روشنفکر و طرفدار روحانی و باطل" به وجود میاره که خب !! ینی داره میگه ماهایی که امام حسینُ قبول داریم، پس رئیسیم قبول داریم و کسی که از رئیسی طرفداری نکرده، پس عاشورا و امام حسین و همه ی اینا رو زیر سوال برده ! همین کاراس که میشه زده شدن ِ یسری از دین.


- این ۶۰۰ مینه.

  • بلوط

چی کا کنم الان

يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۴۷ ب.ظ

خیلی قشنگ دیوونه شدم. ی لحظه هوس کاپ کیک و کیک اسفنجی می کنم،

یه لحظه هوس لازانیای پررر گوشت. حتی الان ساعت ی رب ب چهاره وُ وقت ِ لازانیا درست کردنم نیس.

  • بلوط

زرنگِ کی بودی تو.

شنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۰۴ ب.ظ

اکسپت نمی کنن، ولی بقیه باید اکسپت کنن. می خونن، ولی بقیه نباید بخونن. می گن ، ولی بقیه حق ندارن بگن.

اینا رو میشه همه جا دید. مصداقاشم تو اینستا و بلاگ و توییتر دریابید تااا سر عقیده و سیاست.
  • بلوط

الان.

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۷ ب.ظ

ببین الان دو حالته،

یا بنزین می ریزن رو این آتیشُ یه انفجار خفن داریم که تا چند وقت باد خاکسترا رو این ور اونور می بره، یا یه آبی می ریزن روی این آتیش ِ شعله ورُ تموم.

  • بلوط

میدونی چی میگم ؟

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۷:۵۱ ب.ظ

آدما دوس دارن خاص باشن، و برای خاص موندن از چیزی دریغ نمی کنن. شاید یه ویژگی فطری باشه، ولی گاهی اوقات تلاش هاشون در جهت خاص بودن آزار دهنده میشه.

  • بلوط

595

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۵۶ ب.ظ

چی می کنین شما ها ؟ چی میگین؟ چرا می توپین ؟ چتونه ؟ :/

  • بلوط

594

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۷ ب.ظ

وقتی زهرا دعوا می کنه یا بحث یا هر چی، ینی به اینجاش رسیده. ینی دیگه نهایتِ اینکه رژه بری رو عصابش.

  • بلوط

هیچ وخ فکرشو نمی کردم

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۴ ب.ظ

ی روزی، وقتی بفهمم به حسابِ اسماس، سه تا غذا سفارش بدم و باهاش برم آرایشگاه موهاشو کوتا کنه.

  • بلوط

592

پنجشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۰۹ ب.ظ

میگم منو میشناسی ؟ میگه نه. میگم من نوه تم. میگم می خوای بلند شی ؟ داد می زنه نمی تونم بلند شم. نمی تونم.

برای اولین بار دستمو میندازم دور گردنش. برای اولین بار میگم : قوربونت برم چرا گریه می کنی؟ اعتنا نمی کنه. گریه می کنه. خیلی.

  • بلوط

پس لرزه.

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۰ ب.ظ

من نگران پس لرزه های این زلزله بودم. ک خب، واقعا عصابم ضعیف شده. ینی با کوچیک ترین حرف. پوف.


پی اس اینکه اون پس لرزه و زلزله و اینا، ی مَجازه، جدیش نگیرین.

  • بلوط

اگه داشته باشی.

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۳۹ ب.ظ

انقد می شناسمت که میدونم مثلا از بین اسمِ ۵۰ تا وبلاگ کودومشون مال توعه.

  • بلوط

و تو اومدی.

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۲۹ ب.ظ

میاد روزی که،
بشه کوله بندازیم بریم از مشرق به مغرب ِ زمین، و احدیَم کارمون نداشته باشه.

  • بلوط

تتلو.

چهارشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۱۰ ب.ظ

برای کوبیدن آدما از زمان حالشون استفاده کنید، نه گذشته.

  • بلوط

آینده ای دوور، دوور.

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۳۱ ب.ظ

+ مامان شما سر جریانای 88 بودی ؟

- بودم فندق مامان، ولی 10 سالم بود. نمی تونستم بفهمم چی درسته چی غلط.

  • بلوط

روزای بعدا.

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۵۸ ب.ظ
من از این حجم از تغییر می ترسم. ی لحظه زمان و نگه میدارین من با ریز و درشتشون کنار بیام ؟
  • بلوط

ردپای علوم انسانی.

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۰۸ ب.ظ

+ برادر ارتشی! چرا بردار کشی ؟

- مفتعلن فاعلات، مفتعلن فاعلات.

  • بلوط

584

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۱۰ ب.ظ
تحمل من واقعا این روزا سخت شده. اگه کسی بار این سختیُ به دوش می کشه شخصا ممنونشم.
  • بلوط

ترازو ی اعتماد من بهم خورده.

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۴۳ ق.ظ
اینجا، یک جور وبلاگ شخصی ست. نه از آن هایی که آدرسش را به هر وبلاگ نویس آشنایی بدهم. و واقعا اگر آدرسش را دادم، اعتماد داشته ام. ولی الان.
خودتان بلند شوید، بروید، و در را هم پشت سرتان ببندید. حوصله ی شنیدن "وای دختررو نگا چقد خودشو می گیره" تان را هم ندارم.


پی اس اینکه لازم است بگویم با "همه" نیستم ؟
  • بلوط

برای چند لحظه.

سه شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۲۱ ق.ظ

امروز، برای چند لحظه، شدم بی شعورترین آدمی که از خودم سراغ دارم، و اقرار کردم که دیگر دلیلی ندارد این آدم را دوست داشته باشم. و خب، مرد. این آدم برای من تمام شد.

  • بلوط

کنترل کو؟

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۱۲ ب.ظ

میوت بهترین گزینه س، وقتی گزارش خبری ایران راجبه انتخابات شرو میشه.

  • بلوط

ول کن داداش.

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۱۰ ب.ظ

وقتی تو کل استوریای اینستات، چشاشون آهو عه، دماغشون خرگوش.


  • بلوط

579

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۴۲ ب.ظ

از نعمتایی ک امروز بهم داده شد، فراموشی بود.

  • بلوط

578

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۴۷ ق.ظ

+ چی خیلی اذیتت می کنه ؟

- رو بازی نکردن، وقتی دارم رو بازی می کنم. زرنگ بازی درآوردن، وقتی دارم صادقانه رفتار می کنم. حتی در کوچکترینُ لوس ترین چیز ممکن. اعتماد نکردن، وقتی دارم اعتماد می کنم.

  • بلوط

بعد از من،

دوشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۱:۴۱ ق.ظ
هیچ وقت نذارین خانوادم اینجارُ بخونن.
  • بلوط

شرح قصه.

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۵۹ ب.ظ
واقعیش اینه که وقتی که کشتی من شکست، خب، همه دیدن و ناراحت شدن. الان، اون موقه ایه که تیکه تیکه شده، غرق شده، و تیکه هاش دارن می رسن به ته اقیانوس. نه کسی می بینه، نه خودم حس خاصی دارم. فقط یه وقتایی، شاید اون غرق شدنه اذیت کنه. یه وقتایی.
  • بلوط

50 درصد.

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۲ ب.ظ
ی روزی میام و همه ی این حال و احوالاتمو می کوبم تو صورتتون. من نکوبم، یکی دیگه می کوبه.
  • بلوط

نقطه ی ضعف.

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۱۷ ب.ظ
آخه تو می خوای همدردی/محبت/مهربونی کنی هم، گند میزنی به شخصیتُ غرورُ همه چیِ آدم.آره.
  • بلوط

تمومش کن دیگه.

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۴۱ ب.ظ

نه . نه . نه . این به بقیه هیچ ربطی نداره.


پی اس اینکه ماه روشنم؟ آرامش ِ دل من؟

  • بلوط

تارُف.

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۳۱ ب.ظ

میگه : توییترت هنوز رو گوشیم لاگ اینه، میشه بمونه من بخونمش ؟

میگم : حله. [ استیکر ِ کندن مو ]

  • بلوط

571

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۲۷ ب.ظ
اگه قرار باشه یه روز، فقط یه چیزی از زندگیم بردارم ببرم توی ی جزیره، هیچ آدمیُ نمی برم. حتی مامان بابارو.
  • بلوط

570

يكشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۰۴ ب.ظ

امروز، دوباره نفس عمیق کشیدم، دوباره حس های بد را کشتم. بعد بدترین آدمی که از خودم انتظار داشتم تبدیل شدم، و به تصور ِ خراش افتادن ِ قلب بقیه خندیدم. بعد شدم یک روان شناس که رفتار خودم را تحلیل کردم و خب، بعد هم دوباره خود اصلیم شدم و گفتم : بقیه که تقصیری ندارند ! [ ناگاه ندا آمد که شاید دارند، دارند ، دارند :d اما، ندا را خفه کردم. ]

  • بلوط

میدونی چی میگم ؟

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ
انرژی از آدمی به آدم دیگه منتقل میشه، حتی انرژی منفی. و این هیچ تناقضی با اینکه هر کاری کنی آخرش همون سرت میاد نداره. و خب، این یه اصل ترسناک، و در عین حال امیدوارکننده س.
  • بلوط

وقتی در آستانه ی جوانه زدن بودند.

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۱ ب.ظ

من امروز، حس های بد را با نفس های عمیقم در نطفه خفه کردم.

[استیکر ِ دست های مشت]

  • بلوط

جشن.

شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۴۸ ق.ظ
خودم را پیدا کردم. کمی تا قسمتی. حالم بهتر و بهتر شد. الگو هایم را هم دیدم. و خدا را واقعا شکر کردم بابت راهی که مرا گذاشت تویش :)
  • بلوط

اونا.

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۲۰ ب.ظ

اونایی که می خوان روان شناس بازی در بیارن. اونایی که روی نک پاشون بلند شدن و بقیه رو دست به سینه می بینن. اونا.

  • بلوط

چه بر من میگذرد.

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۱۲ ب.ظ
امشب، باید بریم جشن. فردا هم من باید برم. روان شناسیمم مونده. و چه کنم ؟ کاش سر منم مثل خانوم ل. انقدر شلوغ بود ! نه هر شلوغ بودنی. از اونایی که خانوم ل. وقتشو پر می کنه.
  • بلوط

564

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۰۸ ب.ظ
داداش حالا شما این "اکسپرت اورینتد" و ول کن.
  • بلوط

563

جمعه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۲۰ ب.ظ

آن جمله های آن کنار را می بینید ؟

من خودم شک ندارم که خودم آن جمله ها را نوشته ام و از جایی برنداشتمشان. ولی این چند روز خیلی با آن جمله ها ، در وبلاگ های دیگر مواجه شده ام. و خیلی بامزه است :) هوم.

  • بلوط

یا نور الله الذی یهتدی به المهتدون !

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۱۳ ب.ظ

همه ی این منجلاب ها ُ باتلاق ها ُ لجن ها ُ چرک ها ُ زخم ها ُ عفونت ها از جایی شروع شد که من دیگه برای شما نامه ننوشتم. ممنون از توفیقی که دادین پدر. تولدتون مبارک.

  • بلوط

فندق ِ مامان !

پنجشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۶:۳۰ ب.ظ
فندق ِ مامان ! نور چشم من !
امروز از آن روزهایی بود که می توانم بنشینم برایت تعریف کنم و بعد تو حیرت کنی که عههههه ! جدن ! و من با لبخند بگویم که جدا :)
امروز با بچه های کلاس قرار گذاشته بودیم که برویم متروی شادمان، و گل پخش کنیم :) البته با ۷ نفرشان :) و در طی یک هماهنگی یک هفته ای، امروز گل ها و روزنامه ها رسید دست نرجس، و همگی رفتیم خانه شان و شروع کردیم به پاپیون زدن :) و ناهار را هم همان جا، مامان نرجس به خوردمان داد و ساعت ۴ و نیم هم رفتیم دمِ مترو. واکنش ها متفاوت بود. منفی داشتیم. مثبت هم. خیلی ها که فکر می کردند مثلا از طرف ستاد انتخاباتیِ کاندیدی چیزی هستیم :! ولی خب، خیلی خوب بود. خیلی.


. قطعا کلاس ِ مدرسه نه !
. فندق ِ مامان ِ آینده ! آینده ای دوور، دووور. 
برای نیمه شعبان.
  • بلوط

تصمیمات کبرا

چهارشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۴۲ ب.ظ

من واقعا اجازه نمیدم دیگه،

کسی اذیتم کنه. یا نمی ذارم دیگه کسی بخواد غرورمُ له کنه. واقعا ازین به بعد، حتی اگه زخم شدم، خودم جعبه چسب زخممُ باز می کنم. و اگه قراره کسی آرامشُ تزریق کنه تو رگام، اون خودمم. میدونی که چی میگم ؟

  • بلوط

پارت چهارم ایز ورکینگ

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۳۳ ب.ظ
خب، خونه ی ما،
اولین شبیه که تو این ی ماه منو جدا خوشحال می بینه. ینی خب، واقعا یه شبایی بود دوست داشتم زودتر بخوابم تموم شه. امشب، نه :)


پی اس اینکه می خواستم اینو اینجا ننویسم، ولی بعد گفتم اصن منطقه امنه خودمه. دوس دارم راجبه شبای سختم بنویسم.هان ؟ :)
  • بلوط

این یه پست ناله بود. عوض شد.

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۳۳ ب.ظ

پارت چهارمش داشت فِیل می شد.

ولی خب دوباره تصمیم گرفتم جعبه چسب زخممو باز کنم.

  • بلوط

من چرا انقد دارم خودمو اذیت می کنم ؟

سه شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۳:۵۹ ب.ظ
من امروز یه بار تا مرز گریه رفتم و برگشتم. ولی بازم می تونم بنویسم، رو به بهبود، پارت چهارم.
  • بلوط

رو به بهبود. پارت سوم.

دوشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۴:۰۸ ب.ظ
تو چشم ی آدم که نگا می کنم، سعی می کنم همه ی ِ کاراش یادم بیاد. بعد، میگم که یادم باشه که نه یه بی شعور ِ قدرنشناس باشم، نه کسی که به آدمای بی لیاقت محبت می کنه. تازه فهمیدم آدما حتی از همین هیفده سالگی، میتونن بی لیاقت بشن. گفتم ؟ امروز حالم بهتر بود. دیشب سر یه عقده ی یه ماهه رو باز کردم و خب، طبیعتا سبک تر شدم !
  • بلوط

555

يكشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۲۹ ب.ظ
یه دایره می کشم و میگم : ببین ! اینجا منطقه ی امن ِ منه. هر کی توی این دایره ست میتونه منطقه ی امن منُ بخونه.
ولی اونی که بیرونه، حتی نباید نزدیک این دایره شه.
حالا توی تمامِ این اتفاقاتُ حسُ حالِ له و لوردم،
فقط چند نفر توی این دایره باقی موندن. شاید کمتر از انگشتای ِ ی دست.
  • بلوط