روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

۲۲ مطلب با موضوع «اندر احوالات پشتیبانی» ثبت شده است

2358

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۵ ب.ظ

شاید باورتون نشه اما دلم واقعا برای بچه های این دوره تنگ مبشه و گاها حتی جاشون توی پیش دانشگاهی خالیه.

  • بلوط

2356

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۴۹ ب.ظ

بچه ها ۱۳م کنکور دارن، و کلاسای دوره جدید ۱۵م شروع میشه و من تصمیم دارم روزمو شنبه ها و احتمالا سه شنبه ها - به خاطر آزمون - انتخاب کنم :) 

  • بلوط

2328

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۴۱ ق.ظ

مثل یک اژدهای خشمگین که آماده ی حمله ست، پشت میز نشستم تا بچه هام از حوزه نهایی بر گردن.

  • بلوط

2231

سه شنبه, ۳ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۱۱:۳۸ ب.ظ

گاها بچه ها میگن من سر آزمونا دقت نمی کنم، چیکار کنم؟ چیزی ندارم جز این که بگم خب دقت کن! جادوگری چیزیم من مگه؟

  • بلوط

2199

شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۸، ۰۴:۵۹ ب.ظ

بله و امروز سیل تماسای بچه هاست که سرازیره و “رتبه هارو دیدین” پرسیدناشون و صدای مغموم نا امیدشون و گاها گریه هاشون پشت تلفن.

  • بلوط

بی سابقه

شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۰:۲۲ ق.ظ

بچه های مدرسه جوری سنجششونو گند زدن که اگه کل جامعه آماری سوالا رو خریده بودن و پاسخنامه رو داشتنم اینطوری نمی شد. خدا به خیر بگذرونه با صحبتای بعد از ازمونشون.

  • بلوط

سوپر پشتیبان

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۸، ۰۹:۲۹ ق.ظ

گاها بچه ها انتظار دارن من مهارت های فراشناختی شونو به طور معجزه واری افزایش بدم یا بتونم با نگاهم مدیریت زمانو تو مغزشون فرو کنم.

  • بلوط

خانوم پشتیبان

سه شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۷، ۰۱:۵۱ ب.ظ

و من دارای ۷ زیرگروه شدم.

  • بلوط

اندراحوالات پشتیبان

يكشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۰۳ ق.ظ

۳/۸۷ از ۴. لطف خدا که فکر می کردم نظرسنجی اولین سال کاریم زیر ۲ باشه.

  • بلوط

2091

پنجشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۷، ۰۹:۰۸ ب.ظ

سیما واقعا جهاد می کرد قبل هر آزمون به همه بچه هاش زنگ میزد. بچه ها فردا سنجش دارن، من از هفت پای تلفنم‌ و رااایت نَو تموم شد. از صرف هزینه های قبض موبایل و اینام بگذریم.

  • بلوط

2066

جمعه, ۲۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۳۰ ب.ظ

ای سایت گزینه دو. لعنت بر تو که ریسپاند نمی کنی و نام کاربری ها را قبول نمی کنی و نه تنها در دوران کنکور بلکه الان هم روح مرا آزار می دهی و باعثِ آمدن قلبم در دهانم هستی.

  • بلوط

فرست اگزم

جمعه, ۲۰ مهر ۱۳۹۷، ۰۳:۵۳ ب.ظ

شاید باورتون نشه اما این بچه ها آزمون دادن، ولی دل تو دل من نیست. به معنای واقعی کلمه. نام کاربری و رمز کاربر نداریم حالا -__-

  • بلوط

پشتیبانی

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ۱۰:۳۵ ب.ظ

خب. کارم راه افتاد در اسرع اسرع وقت و از پشتیبانی مُنتا کمال تشکر رو دارم :) از اندر احوالات پشتیبانی باید بگم که واقعا سیما حق داشت که فرق میذاشت. و یسری چیزا هست که باید اول بسوزی ازشون بعد بگی دیگههه پشت دستمو داغ کردم فلان کارو بکنم. وات وی کالد تجربه. جمعه هم که گزینه دو دارن. و واقعا بیشتر از خودشون، من دلم میخواد که رها شن. فاطمه رو می بینم یاد خودم میفتم. یه ذره هم حرف زدیم راجبه این موضوع. و وقتی می بینم که حالش خوب و بده، وقتی یکتا رو می بینم که کلی تلاش می کنه اصن میخوام سریع تموم شه راحت شن.

  • بلوط

پریشانی های روزانه

يكشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۷، ۰۴:۵۴ ب.ظ

در واقع الان از یک دیلی هسلز کوچک بر می گردم و اونم سر آزمون بچه ها بود و من نمیدونستم تعریف یه آزمون جدید باعث میشه پاسخنامه های قبلی خطا بده. البته زنگزدم به پشتیبانی مُنتا و قرار شد آزمونی که حذف کردمو برگردونه. رئیس خوب برخورد کرد البته پوف. 

  • بلوط

روزها

شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۴۶ ب.ظ

اگه نگید زیاد از مدرسه می نویسم، این پستمم راجبه امروزه. فعلا که دانشگاه شروع نشده کارام خلاصه شده تو مدرسه، کلاس زبان، و اون یکی کلاس. تو خونه ام که برنامه ی بچه هارو می بینم و می نویسم و این حرفا. امروز دستم تا مرز گرفتگی عضله رفت برگشت چون ۱۱ هفته برنامه ریختم و پوکیدم. تازه بازم مونده. بچه ها رفتاراشون فرق داره، با یکی میگم می خندم ، با یکی مهربونم، به یکی انرژی میدم، و یکیشونم بی انگیزه ترین فردیه که دیدم یجوری که دلم میخواد از الان رهاش کنم بره پی کارش. و لزومن رتبش بدترین نیست! امشب تک و تنها تا ۸ونیم مد بودم و ظلمات مدرسه رو دیدم. همین.

  • بلوط

اندر احوالات پشتیبانی

سه شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۷، ۰۸:۴۰ ب.ظ

امروز اولین برنامه بچه هامو ریختممم :) تا شنبه. تا خود ۳ و رب داشتم برنامه میریختم و با ۶ تا بچه واقعن سخته! تازه امروز من برنامه چهار روزو ریختم. البته دستم راه میفته. ولی قشنگ دوتای اخریو نفهمیدم دیگه چیزایی که باید بهشون می گفتم و گفتم یا نه. فقط ریختم برنامه داشته باشن. و تمام :)

* عزیزی میگن اولینا همیشه یادت بمونه :)))

  • بلوط

بلوط هستم یک پشتیبان

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۷، ۰۱:۵۲ ب.ظ

وای ینی میگفتن بچه های بلوط، بچه های بلوط. بعد من اینجوری بودم: منو میگناااا :)))) آماااا در ظاهر، انقدر حدی بودم که سارا اینجوری کرد که بلوط من ازت ترسیدم :)))

  • بلوط

:))))

شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۷، ۰۹:۱۲ ق.ظ

من یک پشتیبانِ زیرگروه دار هستم.

  • بلوط

رو به جلو

يكشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۷، ۰۶:۳۰ ب.ظ

از پیشرفت این روزا میتونم بگم که دیگه وقتی میرم مدرسه استرس ندارم.

  • بلوط

اندر احوالات بیینگ اِ پشتیبان

شنبه, ۳۰ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۴۵ ب.ظ
خب. امروز واقعا روز خوبی بود. با توجه به اینکه فکر می کردم چقد قراره آکوارد باشه. تو اسنپ فقط داشتم با خودم حرف زهرا رو تکرار می کردم. "گرم، صمیمی و خونگرم" و وقتی رسیدم رفتم تو کلاس و سلام اینا. و خب خوب بود :) و قاعدتا چون شنبه بود کلی کار بود. آزمون شنبه و برنامه ی بچه ها و چیزای دیگه. اولش نمیدونستم که باید چی برای برنامه هاشون بنویسم. ولی بعدش نطقم باز شد. هی مینوشتم :) و سیما چون باید یسری چیزا رو هماهنگ اینا می کرد در نتیجه آزمون شنبه گرفتن افتاد به عهده ی من. و مراقب آزمون بودن و همه ی اینا. و من اینجوری بودم که اوه گرل، من واقعا کاری که می کنمُ دوس دارم. و البته بگم که روز واقعا شلوغی بود. یه جوری که نه من نه سیما ناهار نخوردیم. بعد اینکه آزمونو گرفتیم، رئیس ( :| ) گفت که همون موقه صحیح کنیم و اینجوری شد که من بخاطر کلید غلط سه دووور کل برگه ها رو صحیح کردم. و باید بگم بامزه ترین قسمتش وقتایی بود که بهم می گفتن "خانوم". به سیما هم. و من اینجوری بودم :)))))))))) بعدم که به عنوان اولین موفقیتم باید اشاره کنم که یکی از بچه ها اومد بعد نتیجه ها یکم ح زدیم و سوال برتر 2018 تعلق میگیره به اینکه پرسید "تو چه روزایی میای؟" و بازم من تا 4 بودم و چون سوالای آزمون هفته ی بعد مونده، سه شنبه برم احتمالا. در کل به عنوان فرست دی آو بیینگ که پشتیبان خیلی خوب بود. اما تاکید می کنم به عنوان روز اول. راه درازیه. دارم آروم آروم میرم. خدا کمکم کنه زمین نخورم. بهتون گفته بودم یکی از ترسام اینه که یکی از بچه ها اینجا رو پیدا کنه ؟ نگفته بودم ؟
  • بلوط

1849

جمعه, ۲۹ تیر ۱۳۹۷، ۰۶:۰۱ ب.ظ

فردا دارم میرم مد. روز کاری رسمی. دعام کنین جدی.

  • بلوط

عااااح

شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۳۲ ب.ظ

به نظر خودم گند زدم :| ینی فرض کن اول به جای اینکه بگم هیچ چیزی زود نیست گفتم هیچ چیزی دیر نیست :||| و دو سه بارم از استرس حرف قطع شد :((((

  • بلوط