روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

فندقکم !

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۹:۰۰ ب.ظ

فندقک من !

در واقع فندقکی که مال من نیستی ! بلکه خدا تو را به من می دهد تا آزمایشم کند. فندقکی که مصداق " اولادکم و اموالکم فتنه" ای !

روزهای عجیبی ست که فکر نمی کنم حال و هوایش تا روز های آمدن تو، یادم بماند. پس می نویسم، تا هم ریخته باشمشان توی کلمات، هم برایت تعریف کرده باشم.

عاطفه دارد می رود. و بهترین توجیه منطقی و روان شناسانه ای که برای خودم پیدا کرده ام همان حرف خانوم کاف بود. یک نیاز صرفا شخصیتی. و واقعا هر روز که به حرفش فکر می کنم بیشتر به این نتیجه می رسم که وای، چقدر درست. و یک سری چیز ها هست که باز هم به قول قاسمی، امتحان است. امتحان من. امتحان سخت مربوط به اینکه هو دو یو فیییل.

و می شود از پسش بر آمد. میشود. امروز خیلی عجیب بود. هر حرفی ، حرف دیگر را تایید می کرد. کلاس صبح، کلاس هفته پیش پنج شنبه را. کلاس بعد از ظهر کلاس امروز سه شنبه را. عجیب بود. حتی خواب هایم هم عجیب است. اصلا ذهنم عجیب شده. هیچ ربطی به پیش دانشگاهی ندارد. بیلیو می. بعد اینکه مثبتم. خوشحالم. خوبم.خوب. اصلا فندقک، همیشه باید خوب باشی. حتی اگر تبدیل بشوی به یک پارادوکس بزرگ با شرایطت.

اصلا هر حس خوب یا بدی که دارم، منشا اش بر می گردد به یک چیز و حتی نمی دانم حل شدنی هست یا نه. حل می شود یا نه. و دعا کن آن کسی که صاحب ماست، کمکمان کند.

مهشاد چند روز است که مدرسه نیامده. پشتیبان هایمان مشخص شدند. 180 تا تجزیه ننوشته ام. چهارشنبه قرار است زهرا، بوووم سوپرایز شود. یک ماه مثل برق و باد گذشت. این هفته وضعیت درس خواندنم را اصلا دوست نداشتم. نوور، اوور. امروز یک "کاش" گفتم و حرفم را پس گرفتم. بازم هم به خاطر همان یک چیز.

عجیب است که صبا دانشجو شده. عاطفه دانشجو شده. و چیز های دیگر حتی. عجیب است و ابن روند بزرگ شدن مرا می ترساند. خیلی. خیلی. خیلی. خیلی.

فندقک ، دعا کن بلوط را.

  • ۹۶/۰۵/۲۴
  • بلوط

فندق مامان