روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

سلام شکوفه ی گیلاس ِ لپ گُلی ام !

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۳۱ ق.ظ

اول نوشت : فندقکم، این نامه را توی وبلاگ عمومی پستش کردم نه آن شخصی ها. پس خیلی ها حوصله ی خواندنش را ندارند. ولی تو حوصله کن. بخوان. که همه اش برای توست.


قرار است برایت یک نامه ی بلند بالا بنویسم و از کشفیات این چندوقته بگویم. شاید یک روزی بشینیم و من همانطور که موهای آبیت را می بافم، برایت بگویم. برایت حرف بزنم و تو مشتاقانه با چشم های بنفشت زل بزنی به من. 

میدانی سیب سرخم ! این چند ماه فهمیده ام که آدم ها دوست دارند خاص باشند و گاهی نگاه نمی کنند به چه قیمتی این خاص بودن را می خرند. گاهی غرورت را میندازند زیر پایشان، رویش بالا پایین می پرند، گاهی حتی خودشان را می گذارند زیر پایشان، خودشان را کوچک می کنند تا بقیه نگاهشان کنند. البته نمی شود به آدم ها خرده گرفت! می شود عزیزکم؟ من بیشتر فکر می کنم یک ویژگی فطری باشد ولی تو کنترلش کن. بیا باهم کنترلش کنیم.

ستاره ی نقره ای ِ زندگی ! آدم ها قدرت را دوست دارند. برای به دست آوردنش خودشان را به در و دیوار می زنند. حتی از گفتن این جمله احساس قدرت می کنند که " من یه چیزایی می دونم که تو نمیدونی" و فندقم، باید بگویم در این موارد با کمال احترام، این حرفشان را به هیچ کجایت هم نگیر و راه خودت را ادامه بده. شاید برایت آزار دهنده باشد و من می فهممش. آزار دهنده است که کسی بی دلیل خودش را از تو بالاتر بداند در حالی که تو تمام تلاشت را برای خوب بودن با آدم ها می کنی.

امید ِپررنگِ زندگی ! مشکلاتت را نگو. حداقل به همه نگو. چون که شکوفه ی گیلاسم ! واقعاچیز جالبی از آب درنمی آید. این یک مورد را به من اعتماد کن. ولی خب من این احتمال را می دهم که این حرف را با توجه به شخصیت خودم گفته ام. شاید تو به من نرفتی. کسی چه می داند و خب اگر از مشکلاتت حرف نزنی،  مطمئنا با این مواجه خواهی شد که  بقیه فکر می کنند که تو هیچ مشکلی نداری. در واقع بقیه احساس می کنند که خیلی چیز ها می دانند. ولی باز هم این را به هیچ کجایت نگیر و ادامه ی راحت را برو. این احساسشان اعصابت را خراش می دهد نه ؟ من را هم. آه ما چقدر شبیه همیم عزیزکم!

مهربان من!در زندگی با دسته ای از آدم ها مواجه خواهی شد که مظلوم نمایی می کنند، ادعای برتری دارند، حرف مفت زیاد می زنند و انقدر گوششان از حرف های شبیه خودشان پر شده، که حتی نمی خواهند حرف مخالف خودشان را گوش دهند. یا خدای نکرده بپذیرند. این ها را ول کن، بحث با آنها بی فایده است چون حتی یک درصد هم نمی خواهند حتی به تو گوش کنند. یادم بینداز برایت جریان این روزهای پرحادثه ی خرداد را تعریف کنم. اگر یادم بماند البته! این آدم ها استاد طفره رفتن از جوابند. پس خودت را بخاطرشان حرص نده که ارزشش را ندارد.

دریای پر تلاطمِ آبی ِ من ! وای مبادا بخاطر یک"دورت بگردم من" الکی یا یک "خانومم" الکی، کارنامه ات را لکه دار کنی ها. باورم کن که پشیمان می شوی. شاید راه درستی برای گفتنش نباشد که انقدر مستقیم گفتم. آه وقتی به احساساتت فکر می کنم، می بینم چقدر می فهممت، و نمی توانم از خیلی چیزها منعت کنم. انگار که خودم سر دوراهی مانده ام. دعا کن بتوانم تا وقتی این را می خوانی، علامت سوال های ذهنم را جواب بدهم.

 زُحل زندگی من ! مقابل تمام سخت گیری هایم،عاقلانه نگاهم کن و بگذار برقِ بزرگ شدنت را از چشم هایت بخوانم. بچه نباش. من از الان روی تو حساب کرده ام. بزرگ باش.بزرگ شو. مهربانِ من.

نمی دانم می توانم به عنوان یک نامه ی بلند بالا رویش حساب کنم یا نه، ولی همین فعلا بس است. فندقکم، این ها را که گفتم، چشیده ام، دیده ام، لمس کرده ام. کاش تو نه اشتباهات من را تکرار کنی نه اشتباهات خودت را. خلاصه اش کنم که حوصله ات سر نرود : و از تمام این چند تا خط، یک "خیلی دوسِت دارم" می چکد و خلاص.

"دورت بگردم من" ِ واقعی،

مامان.

  • ۹۶/۰۳/۲۱
  • بلوط

فندق مامان