روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

912

چهارشنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۱۵ ب.ظ
اعتراف اول.
خوشحالم از این که پیشت نبودم. از اینکه ندیدمت. از این که بقیه من را ندیدند. تغییر را پذیرفته ام. و پذیرفته ام که تو رفتی. حتی گریه ام نمی آید. خوشحالم.
اعتراف دوم.
نگرانم. اعتماد به نفسم باز رو به کاهش. آیه ی اگر خدا بخواهد میان دلهایشان الفت میفکند را باید دوباره بخوانم. تجدید همه چیز. چون سیم های من قطع شده اند.
اعتراف سوم.
اصلا حنای روی دستم را دوست ندارم.
اعتراف چهارم.
با خودم گفتم کی این دو گانگی ها و معلق بودن ها و بزرگ نشدن های تینیجری تمام می شوند!
اعتراف پنجم.
حالم از مافیا بازی بلاگی بهم می خورد. حالم.بهم.میخورد.عق.
اعتراف ششم.
یک متن مرتبط با شماره عنوان داشتم که خب، هیچ وقت نمی گذارم.
  • ۹۶/۰۶/۲۲
  • بلوط