روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

از آخرین پست های دوست از دست رفته.

شنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۲:۰۴ ق.ظ
ببین ، ما خیلی با هم بودیم. خیلی. از اول بچگیمون. ینی از وقتی که به دنیا اومدم. مثلا لباسامون شبیه هم بود توی 14 سالگی. یا بچه تر که بودیم تو عروسیا ، دو تا دختر با دامن تا زانو تصور کن که روسری سرشونه و دستای همو گرفتن. جالب نیس؟ یا بامزه ؟ باهم یزد رفتیم. با هم یه عالم شب بیدار موندیم. باهم انقد خندیدیم که پوکیدیم. انقد راز بهم گفتیم که به هیشکی نگفته بودیم. انقد تلفنی حرف زدیم. انقد شب سر پتو دعوا کردیم. انقد ماه رمضونا باهم لیوان آب به دست منتظر اذان بودیم. انقد باهم اشتباه کردیم. انقد باهم مشورت کردیم. انقد عکس مسخره گرفتیم. انقد پست مشترک گذاشتیم. انقد بهمون گفتن دوقلو و ما مسخره شون کردیم. خیلی. خیلی.
حالا من حس می کنم همه ی اینا تموم شده و تازه دارم همه ی اینا رو به یاد میارم. اصلا همون اول که سعیده گفت این دوستی تون تا وقت ازدواج یکیتون می مونه فقط، باید قبول می کردم. انصافا دفاع از اینکه نه ما اونطوری نیستیم کار بیخودی بود. سخته خب. شلوغش نمی کنم. همینقدر تو ذهن من شلوغ هست. غم انگیزه خب. اشک اوره. دوست از دست رفته ! تو الان توی دنیای دیگه ای و من توی دنیا ی دیگه. و اینکه تو دنیاتو از دنیای من کندی، سخته. ولی کاش بهترین اتفاقا برات بیفته. به لطف خدا. با اشک های خواهرانه.
  • ۹۶/۰۶/۰۴
  • بلوط