روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

Peace

پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۲۰ ب.ظ

پی ام داد. از عکسای پروفایلم میگه چقد بزرگ شدی. من بلاک می کنم. بی حس. فراموش می کنم. درس میخونم. میخوابم. خواب می بینم. خواب خودشو می بینم. خواب مهدیه که قراره برام کتاب تست بیاره . خواب میبینم دستم تو خواب بریده. بیدار میشم. با صبا حرف می زنم. مسواک می زنم. می بینم واقعا دستم بریده :| صبونه میخورم. فک می کنم که همیشه ورق برمیگرده. تست ریاضی میزنم. تلفن زنگ میزنه. از صحبتای مامان میفهمم که دیگه تقریبا همه جریان عاطفه رو میدونن. بدم میاد. دوباره تست ریاضی میزنم. به توییتی که صبا فرستاده هنوزم می خندم. البته اینا هیچ تاثیری روی من ندارن. نه افسرده میشم، نه خوشحال. فقط کاش نبودن.نبودنشون ینی آرامش بیشتر.

  • ۹۶/۰۵/۱۲
  • بلوط