روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

سر کلاس جامعه من یاد تو می افتم

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۴:۲۴ ب.ظ

پست گذاشتن با گوشی رو دوست ندارم ولی خب الان ی مهمونی خونه س نمیشه جز گوشی پست گذاشت.


امروز سر کلاس جامعه شناسی ِز.ح , بحث رفت سر یِ سری گناها و کارایی که صرفا نباید انجام بشن. ز.ح داشت می گفت که این آدمی که این کارو می کنه چجوری انتظار داره خدا ببخشدش؟چجوری انتظار داره کمکش کنه و دلشو پاک کنه ؟. می گفت یکی از این کارایی که کرده کافیه تا زندگیش نابود بشه .. راست هم می گفت خب.( کار مذکور , ذکر نمی شود)

قسمت دردناکش این بود که شرح حال چند سال پیش من بود و من سر کلاس بدون اینکه رفیق جان بفهمه پاهامو تو کفشم فشار می دادم و قلبم تند می زد.


تو اون شرایط بد, من یاد شما افتادمو آروم گرفتم. شمایی که منو تو اوج گناه کمک کردین و گرفتین تو آغوشتون. من هر روز این بارون رحمت خدارو که به یمن وجود شماست می بینم و از درختا تشکر می کنم که شکوفه دادن.از برگا تشکر می کنم که منو از اون فصل سرد آوردن بیرون. تشکر می کنم که انقد سبزن. من هر روز چند بار براتون "دوست دارم" می فرستم.من دلتنگم.



  • ۹۵/۰۱/۲۵
  • بلوط