روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

از رنجی که می بریم، حماقت.

جمعه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۳۶ ب.ظ

وقتش شده مدیرای پیری که همیشه بند عینکشون از گردنشون آویزون بوده رو بذاریم کنار، وقتش شده دبیرایی که همیشه مانتو های مشکیِ اِپُل دار میپوشیدنُ بذاریم کنار، وقتش رسیده کتابای تالیف سال ۶۲ رو ندیم بچه های سال ۹۶ بخونن. وقتش رسیده مولفای متحجر و احمق کتابای درسیُ عوض کنیم. وقتش رسیده معماری مدرسه ها عوض شه، سرامیکای دیوار کلاسا، مثه حموم نباشه. وقتش رسیده احمق نباشیم. ما که سوختیم. وقتش رسیده این آتیش مزخرفُ که بوی سوخته هاش کل مملکتُ برداشته خاموش کنیم. وقتش رسیده کبک نباشیم. سرمونو از زیر برف بیاریم بیرون.

  • ۹۶/۰۳/۱۲
  • بلوط