روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

مکالمه به صرف باور

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۳۴ ق.ظ

تلفن که زنگ خورد اول با برادر صبت کرد بعدم با من.

سین : هشت اردیبهشت عروسی م.

من : چارشنبس ینی ؟

سین : آره.

من : بزن برقص و این حرفا دارن ؟

سین : آره یکم اولش دارن. چطور ؟ میخوای زودتر بیای ؟ (می خندد) یا دیرتر ؟

من : (با لبخند زورکی) دیرتر !

سین : (با لحن مسخره) نمی خوای به معصیت بیفتی؟

من : نه :)

سین : وای ****(اسمم) اصن این تیریپا بهت نمیادا . عَه . خوشم نمیاد .

من : دیگه عوض شدم خب.

#باور

  • ۹۵/۰۱/۱۵
  • بلوط