روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

تو ؟ واقعا ؟

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۰۴ ب.ظ

گفت اون گل خشکارو می بینی ؟ اونارو واسه سالگردمون خریده.

گفتم سالگرد چیتون ؟ 

خندید : دومین سالگردمون دیگه.

فک کردم شوخی می کنه. گفتم که چطور من تا حالا نمیدونستم. تعریف کرد. از اینکه میره تا دم کلاس زبان، تا بیاردش خونه. ازینکه خطابش می کنه " دلبرِماه پیشانی من"، از اینکه کار می کنه، از اینکه میگه روسریتو بکش جلو.

بهش گفتم که رحم کنه. بذاره نفس بکشم ! نفسم تنگ شده بود. چی می گفت این ؟

خندید : بین خودمون بمونه ها !

با بهت نگاش کردم که هان ؟ بمونه ؟ .. می مونه ... می مونه ..

  • ۹۶/۰۱/۳۱
  • بلوط