روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

نامه ی برگشت خورده هزارم.

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۰۴ ب.ظ

عزیزترینم سلام،

میدانی..

حال این روزهایم شده یک چیزی شبیه اینکه

نه می خواهم تو را داشته باشم، نه نبودنت را تاب میاورم.

هم تصورت می کنم، هم نه.

هم بی احساس ترین آدم دنیا تصورت می کنم، هم با احساس ترینشان.

هم می خواهم ببینمت، هم سعی می کنم دیدنت را بیندازم یک موقع دیگر.

می بینی؟

تو برای من شده ای یک تناقض که هم دلم می خواهد ولم کنی، هم نمی توانم ولت کنم.

شده یک بار در این دو راهی های بی سر و ته و تینیجری گیر کنی؟

من هر روز نامه هایم را برایت الکی پست می کنم و پستچی هم همیشه آنها را برمی گرداند.

چون من هم آدرست را می دانم، هم نه.

هم آشنا ترینی برایم، هم غریبه ترین.

خودت خسته نیستی ازین تناقض لوس مسخره؟؟

  • ۹۵/۱۲/۱۳
  • بلوط