روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

عزیز دل حیدر ...

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۴۱ ق.ظ
دستان علی بر گل زخم بدن فاطمه اش خورد، علی زنده شد و مرد، نفس در دل او حبس شد و سوخت، علی چشم به چشمان گلش دوخت، وَ آن بغض که در سینه نهان داشت رها شد، دوباره قد او خم شد و تا شد، وَ روح از بدنش رفت و جدا شد، سرش را به روی شانه‏ ی دیوار زد و زار زد و گفت: نگفتی به علی فاطمه یک بار، از این زخم وَ از قصه‏ ی دیوار، از این اذیت و آزار، از این سینه و از لطمه‏ ی مسمار، خدایا چه کند حیدر کرار...
  • ۹۵/۱۲/۱۳
  • بلوط