روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

همیشه در خاطرمن_۳ :)

دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۵۷ ب.ظ
سلام.

الان داشتم یه کلیپ می دیدم می گفت ائمه میگن
 : اگه با مایی پس چرا در خونه دشمن مایی،
اگه با مایی پس اینکارات چیه، چرا قلب امامتو به درد میاری.

راست می گفت.به جون خودم خسته شدم از خودم.
از توبه شکوندنا و دوباره قول دادنا.

یه اتفاق عجیب افتاده.این اتفاقو فقط به اون ۵ نفری که تو قطار باهم هم کوپه ای بودیم گفتم. به ف. هم گفتم.بغلم کرد و گفت : خب حرفشو بهت زد دیگه. بعدم خندید.
اینجا می نویسمش که بعدا وقتی دیدمش یادم بیفته که چی شده.
روزآخرینی پنج شنبه حدودای اذان ۱۲/۳۰ اون حدودا توی فکه بودیم و نشسته بودیم رو رملا. ز.ح قبلش بهمون گفته بود الان هر چی می خواین دعا کنین. بخواین اونا واسطه شن. برا همه چیتون مخصوصا زندگی آیندتون دعا کنید. منم همونطور که رو رمل نشسته بودم و داشتم به حرف اون روزش تو طلائیه فک میکردم که گفته بود : "شهید علمدار اینجا بوده. خیلی شهید باحالیه . ازش کاراتونو بخواین" . تنها کسی که اون موقه به یادم اومد که زندگی آیندمو بهش بسپارم و بگم ضمانتم کنه، شهید علمدار بود. گفتم من نمیدونم شما کی بودین. حتی یادم نمیاد شما کجا شهید شدین.فقط اون میگه شما شهید باحالی هستین. میشه من زندگی آیندمو بسپارم دست شما؟ میشه شما باعث شین خدا بهم یه همسر خوب و بچه های خوب و نسل خوب بده ؟ تو همین فکرا بودم که صدامون کرد. خودش نشسته بودم اونور ما اینور. گفت که بریم پیشش. مثه هر روز اون برگه ها دسش بود منتهی برگه ای که اون روز دستش بود، فرق داشت. روش متن بود. نامه ها هم دستش بود. نامه هارو بهمون داد، یه دونه برگه هم از بین برگه هاش می کشید بیرون و همراه نامه تحویلمون میداد. اسممو که خوند و نامه و برگمو بهم داد. برگمو خوندم. رسیدم به آخرش.میدونی چی نوشته بود ؟
نوشته بود : یادت نره رفیق ... شهید علمدار ضامنت شد!
حیف که حس ، نوشتنی نیست. حتی صرفن آوردنش رو کاغذم کار سختیه. اونم برای منی که دو ساعت زل می زنم به برگه ی سفد کلاسورم تا بتونم یه خط مینیمال بنویسم. تازه تو راه برگشت فهمیدم چی شده. تو قطار زدم زیر گریه.مگه میشه ؟
شهید علمداری که وقتی اسمشو سرچ کردم تو گوگل فهمیدم یه چیزایی ازش می دونستم. قوانین ده گانشو میدونستم چیان. شهیدی که جانباز بود و شهید شد... 

+ خدایا ! حجت و برام تموم کردی نه ؟

+ دلم می خواد چندین سال دیگه به شرط حیات برم دوباره میشداغ ، وسط اون گودی که باهم نشسته بودیم ، تو اون تاریکیه شب ، تو اون شب پر ستاره ، بشینم. یه بار دیگه تو میشداغ بخوابم...

+ فدای اشک عزات ، قربون پر  شال سیات ، امشب ناتمومه غصه هات ، کی میشه ما بمیریم برات ... ؟

+ یه پلاک که نصفش رفته باشه مثلن . مثلن پلاک من باشه. مثلن مایحتوی پلاک هم زیرخاک باشه . چی میشه ؟ :)
  • ۹۴/۱۲/۲۴
  • بلوط