روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

شارژ گوشی به فکر کردن روی عنوان قد نمی دهد

پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۵۱ ق.ظ

#شخصی نوشت

(هیچ نیازی به خواندنش نیست اگر حوصله ندارید. خودم هم برای خواندنش حوصله ندارم)

از صبح ده دفعه رفته ام توی این سایت اِ ریل نمیدونم چی چی، کلی تست فارسی و انگیلیسی زده ام و سرگرم شده ام و شارژ گوشی را هدر داده ام به حدی که الان با صفحه ی اسکرین کم نور و شارژ پنج درصد می نویسم. بی خوابی زده به کله ام و هر ترفندی را امتحان کرده ام. حتی کار به چشم بند و این ها هم رسیده ولی کارساز نبوده. حتی (واقعا می گویم) دست به دامان کتاب ِ همیشه خواب آوره ِ جغرافی شدم بلکه پلک هایم یکم سنگین شوند ولی دریغ از حتی یک خمیازه کشیدن.

به حدی نخوابیده ام که اگر مرا ببینی می گویی : " بمیییرم، این چشا چقد خستس "1 و بعد هم مرا می فرستی توی اتاقم که چرا اینکار ها را با خودت می کنی دختر جان. یکم به فکر خودت باش! نگذار بی خوابی بکشی و از این حرف ها. 

ولی من الان مانده ام چجوری به تو بگویم که عصبیم ! به خاطر بهم خوردن برنامه ی خوابم. به خاطر عوض شدن شب و روزم. به خاطر اینکه دیگر نمی توانم آن میگو های عزیزدل را برای افطار به شیوه ی حدیث درست کنم و با دیدن برق چشمان پدر من هم ذوق کنم. به خاطر اینکه دیگر نمی توانم همان کار مذکور را انجام دهم و مجبورم دوباره بیندازمش برای فردا. به خاطر اینکه دوباره نمازم می شود آخر وقت و هم حال خودم گرفته هم می شود هم دیگر سرحال نیستم.

می دانم نمی فهمی این چیزهارا ولی خب من به خاطر توهم که شده، به خاطر اینکه شارژ گوشی دیگر دارد مرز یک در صد را هم رد می کند، به خاطر همان چشم های مذکور، می روم چشم هایم را دو دقیقه روی م بگذارم بلکه دیگر سرم غرغر نکنی. 

(و تو چشم بندی که افتاده زمین را به طرفم می اندازی وبا کلافگی در را می بندی.)



1. با همان لحن مذکور بخوانید.

  • ۹۵/۰۴/۱۰
  • بلوط