روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

و با غربتی کهنه تنها نهادی، مرا، آخرین پاره پیکرت را !

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۲ ب.ظ
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم 
خاکسترت را 


#محمد کاظم بهمنی

+ من هر روز می آیم بیان بلاگ، همه پست ها را هم می خوانم،
 منتهی نوشتنم نمی آید،
اگر بیاید هی پرتش می کنم توی پیش نویس ها ! نمیدانم چرا.


+ کجا می روی ؟ ای مسافر !
درنگی !
ببر با خودت پاره دیگرت را 

+ این پست را هم دوست ندارم، فقط جهت خالی نبودن عریضه و این ها ::::)
  • ۹۵/۰۲/۲۷
  • بلوط