روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

۷۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است

تو ؟ واقعا ؟

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۰۴ ب.ظ

گفت اون گل خشکارو می بینی ؟ اونارو واسه سالگردمون خریده.

گفتم سالگرد چیتون ؟ 

خندید : دومین سالگردمون دیگه.

فک کردم شوخی می کنه. گفتم که چطور من تا حالا نمیدونستم. تعریف کرد. از اینکه میره تا دم کلاس زبان، تا بیاردش خونه. ازینکه خطابش می کنه " دلبرِماه پیشانی من"، از اینکه کار می کنه، از اینکه میگه روسریتو بکش جلو.

بهش گفتم که رحم کنه. بذاره نفس بکشم ! نفسم تنگ شده بود. چی می گفت این ؟

خندید : بین خودمون بمونه ها !

با بهت نگاش کردم که هان ؟ بمونه ؟ .. می مونه ... می مونه ..

  • بلوط

عنوان نمیدونم.

پنجشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۰۵ ب.ظ
آدما،
هیچ وقت رفیق روزای سختشونو فراموش نمی کنن.
  • بلوط

523

چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۳۹ ب.ظ

دیدن اینکه در جنگ داخلی به سر می بری،

هوم... اصلا قشنگ نیست.

  • بلوط

می ریزم بهَم.

سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۵۸ ب.ظ

ی چیزی هست که هر وقت بهش فک می کنم

تمام وجودمو عصبانیت و کینه میگیره

اونم اینکه منطقه ی امنم [به قول نازنین] تهدید شده.

اینجا منطقه ی امن منه. و اگر بفهمم با خوندن ِ اینجا، منطقه امنمو تهدید کردی،

یو هَو نو آیدیا که چقد بهم می ریزم.

  • بلوط

ها ؟

سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۵۵ ب.ظ

وات دِ هل آر یو دویین ؟

  • بلوط

هارد ورک تو دو !

سه شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۲۶ ق.ظ

چجوری میشه کسیو دوست داشت ؟

یا چجوری میشه دوست داشته شد !

خیلی کار سختیه !

  • بلوط

حالا فرق نمی کنه. هر چی.

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۳۷ ب.ظ
خیلی دوست دارم بنویسم ولی نمیتونم.
مثلا از نون پنیر گوجه و چای شیرینی که امروز کنار بچه ها خوردیم بنویسم،
یا از خود درونیم که خیلی خطرناک شده.
  • بلوط

هوم ؟

يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۰۷ ب.ظ

شایدم آدما انقد حالشون بد نباشه که میگن

شاید این حرفارو می زنن تا دو تا کامنت محبت آمیز بگیرن

که اگه اینطوری باشه،

حالشون از اون چیزی که میگن بدتره !

  • بلوط

تایم تو گو :)

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۳۲ ب.ظ

خوبه،

خوشحالم یکی - اونم یه دختر خوب - داره کمکت می کنه که خودتو پیدا کنی.

منم میتونستم. ینی شاید یکم.


[پست را با سوء تفاهم ها و حدس زدن های الکی ِ مخاطب، منحرف نکنید.]

  • بلوط

خفه.

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۴ ب.ظ

دو جا هست که نمیتونم جلوی "خفه شو" گفتنمو بگیرم

یکی به اونی که خودشو میزنه به خنگی و حرف میزنه

یکی هم صدا و سیما و مخصوصا وقت ِ اخبار !

  • بلوط

513

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۵۳ ب.ظ

ب نظرم همیشه هم لازم نیس فرهیخته باشیم1

مثلا میتونیم بشینیم به جای تحلیل تاریخی ِ دزیره، یکم به احساسات خود دزیره فک کنیم
یا بشینیم یه فیلم عاشقونه - فقط عاشقونه و بدون هیچ پیامی ! - ببینیم !
یا مثلا رمان بخونیم. هوم ؟


1.البته نظر صباس. و مرسی که این ی جمله رو بهم گف !
  • بلوط

ناشناس عزیز !

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۵۸ ب.ظ

خب شاید من و حرفام خیلی تو بوق و کرنا نباشه :)

ولی خب بلخره اسمایی هست و فاطمه ساداتی، یه موقه هایی هم زینبی. :)

و تشکر ِ زیاد بابت کامنتا و دل گرمیا. واقعا.

  • بلوط

آره. برات دیگه چی بگم ؟

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۴۳ ب.ظ
* میشناسید منو؟ پس نخونیدش.
  • بلوط

ی جورایی اینجا آرومه، مثه قبل طوفان.

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۲۹ ب.ظ

خب،

بوی یه قهرُ آشتی کنون حسابیُ قول دادنای الکی میاد اینجا.

  • بلوط

511 اُمین.

شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۵۳ ب.ظ
دردم نهفته بِه ز طبیبان مدعی !
باشد که از خزانه ی غیبم دوا کنند.

اگه انسانی باشید این خودش پشتش میاد که [مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن ! ]
  • بلوط

تکرار کن... تکرار کن بفهمی ..

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۳۹ ب.ظ

و من یتق الله،

یجعل لَهُ مخرجا، ...

و من یتق الله ...

او را از جایی که گمان نمی کند روزی می دهد...

  • بلوط

و این یه اعتراف شجاعانه س.

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۴۴ ب.ظ
من
ترسو ام. خیلی ترسو.


[هی به خودم میگم اگه اون روز، از مبارزه کنار نمی کشیدم و از تمسخر بقیه نمی ترسیدم، الان وضعم بهتر - خیلی بهتر - نبود ؟ ]
  • بلوط

هل بده منو.

جمعه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۵۰ ب.ظ
ی قدم اینه که بدونی مشکل از کجاس
ی قدم بعدش اینه که بدونی چی حلش می کنه.
و من هنوز حتی ی قدمم بر نداشتم !
  • بلوط

همین که هست.

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۵۳ ب.ظ

اصلا میدونی چیه،

من نمیدونم کی هستی، درست !

ولی دلیل نمیشه بذارم کفشی جز کتونی ِ مشکی بپوشی.

ازینا که پایینش سفیده، کُلِش مشکیه. ازینا که اسپرته. میدونی که چی میگم.

  • بلوط

آهای !

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۴۹ ب.ظ
وای یکی این پرده ی حریر ُ از جلو چشمام بزنه کنار،
ببینم دارم چی کار می کنم دقیقا ؟ ببینم اصلا اینا همه بخاطر چیه ؟
یکی بیاد بتابه به زمین ِ من، این مِها رو ببره کنار. یکی بیاد اینجارو گرم کنه.
آهای !
  • بلوط

اصل حالم را می خواهی؟

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۰۸ ب.ظ

اصل حالم این است که موهایم را دو طرفم بافته ام، بابت نتیجه ی تستی که داده ام هنوز هم خوشحالم، تاریخ ادبیاتم را نخوانده ام، قسمت پنج 13ریزن را تمام کرده ام، خودم را در این احساسات مختلف گم کرده ام، خدا را به خاطر وجود چند تا آدم شکر کرده ام، به رفتار های مسخره ی این چند وقتم فکر کرده ام، یاد غیر قابل پیگیری ترین شب زندگیم افتادم و ضربان قلبم رفت بالا. غر زدم، خودم را سرزنش کردم، باز هم حرف نزدم، به این فکر کردم که چه خوب میشد اگر می توانستم تمام این احساسات را برای چند دقیقه دایورت کنم روی یک شخص دیگر. تا بفهمد، تا درک کند، تا یکهو ضربان قلبش برود بالا ! تا بگوید هورمون هایت گند زده اند !


اصل حالت را می خواستی در "خوبم" یا "بد نیستم" خلاصه کنی ؟

  • بلوط

بی عنوان.

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۴۳ ب.ظ

هجوم احساسات مختلف را

چ کنم ؟

وات د هل ؟

  • بلوط

503

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۲:۰۴ ق.ظ
ساعت دو ی شب است. خودم نمی دانم چه می خواهم. چه کرده ام. چه احساسی دارم. فقط این تپش قلب مزاحم را حس می کنم و گرمای اتاق را. و البته خوشحالم. کمی.

(لازم است باز بگویم که اصلا بحث سر جنس مخالف نیست ؟ ) 
  • بلوط

خواهرانه

سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۲۵ ب.ظ
تو کِی انقد بزرگ شدی که به کارای من میگی بچه بازی ؟
  • بلوط

یا اصن کی هستی.

سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۱۵ ب.ظ

روزت مبارک آقای آینده ی جان :)

حالا من چ بدونم کجایی.

  • بلوط

500 اُمین.

سه شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۹ ق.ظ
فیلم های بچگیم را نگاه می کنم، 
می فهمم که انگار از بچگی همینطوری بودم. نابلد بودن به ابراز کردن هر احساسی. 
حرف نزدن.

  • بلوط

چ کنیم حالا.

دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۴۴ ب.ظ

خارش بینی، دندان درد، همان معضلات ِ ۱۷ سالگی همیشگی، ذوق، گشنگی، عجیب ِ ولی دل تنگی و هورمون ها، همه دست به دست هم داده اند اعصابم را بریزند بهم.

  • بلوط

پاد زهر ِ جان !

دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۱۰ ب.ظ

نوشدارویی نباش که دیر بیایی ها. بدان. بیا.

  • بلوط

497

دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۵:۰۳ ب.ظ

وی در ادامه ی پست 495 افزود :

امروز خبر دادن داوودی کلا تا آخر سال نمیاد !!

  • بلوط

496

دوشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۶، ۱۲:۳۷ ق.ظ

با اینکه دیگه از اون خوابیدن کنار هم و دعوا سر پتو و 

تا صبح خندیدن خبری نیس،

یا با اینکه دیگه نمی شینیم باهم تبلیغا و آهنگارو مسخره کنیم

یا اینکه اگه دیگه مدام دستمون گوشی نیستو سلفی نمی گیریم،

عوضش اون هنوزم شکلاتایی که باباش از سفر میاره رو باهام تقسیم می کنه.

  • بلوط

495

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۳۵ ب.ظ

دیروز نذر روزه کردم که داوودی نیاد،

و گفتن حالش بد شده نمیاد.

  • بلوط

معضلات 17 سالگی.

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۶:۲۴ ب.ظ

اگه منو میشناسید، میشه لطفا دنباله شو نخونید ؟ خواهش می کنم.

  • بلوط

من، موش ترسیده ی پشیمان.

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۰۳ ب.ظ

تو مهربان تر از آنی که بگذاری من چوب کارهایم را بخورم نه؟ نه که منکرشان باشم... ولی ببخش... به بزرگیت، به حول حالنا بودنت، به احمق بودنم، به هیچ بودنم، تو را به جان بنده های عزیزت، ببخش. قول بدهم؟ 

  • بلوط

معضلات ِ تینیجری.

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۳۷ ب.ظ

الان مستعد ترین فرد برای به گند کشیدن ۱۷ سالگیم هستم.

  • بلوط

قبول داری نه؟

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۵۷ ب.ظ

تناقض، گند حال آدم را در میاورد.

  • بلوط

هان ؟

جمعه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۳ ب.ظ
این مرض چیست که بر جان من است ؟
  • بلوط

صرفا جهت ثبت.

سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۰۲ ب.ظ

با اینکه اصلا دیگه این بحثو دوس ندارم،

ولی دعا می کنم همسر آینده ی اینجانب (!) یه مادر شاغل داشته باشه

تا بفهمه دقیقا فرق بین همسر شاغل و خانه دارو. 

  • بلوط

عنوان ؟ می تونم بنویسم؟ نه.

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۷:۰۶ ب.ظ
با کی حرف بزنم؟ اصلا بزنم؟ با مامان ؟ با خانوم کاویانی ؟ با دوستام؟ با زهرا ؟ با اسماء ؟ با خانوم ل. ؟ خانوم الف. ؟ صبا ؟ رایا ؟ نه نمی تونم. من فقط یه درون گرای برون گرا نمام !
دیدی پستای غمگین میذارن؟ میدونی چقد متنفرم ازین حال و هوا؟ دیدی چقد زندگیا داره زود پیش میره؟ دیدی من چجوری بودم؟ دیدی من دارم برمیگردم؟ دیدی چقدر عوض شده عقیده هام؟ هوم؟ دیدی؟ دیدی دارم یاد 14 سالگیم میفتم؟ دیدی دلم می خواد سفید سفید باشم؟ دیدی چقد تغییر می کنم؟ دیدی نظرم چقد راجبه آدمای دورم عوض شده؟ دیدی هوم؟ دیدی چقد بچه شدم؟ دیدی دغدغه هام چی شده؟ دیدی چقد از مشکل عزیزام گره میخوره دلم؟ دیدی مثه بدبختا نمیتونم هیچ کاری کنم؟ دیدی چقد منفی بودن حالمو بد می کنه ؟ دیدی چقد نگاه آدما برام مهم شده؟ دیدی متنفرم ازین جمله ها و این لوس بازیا؟ ولی میتونم ننویسم ؟ هوم؟ دیدی؟ مخاطبم؟ تو،  همونی که داری می خونی. بدون توجه به اینکه کی هستی، بدون توجه به اینکه من کیم ، دیدی منو؟ دیدی خودتو ؟
  • بلوط

اقتضای سن، آب و هوا یا حالا هر چی.

دوشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۵۹ ب.ظ

خواستم بگم که اگه فک می کنید توی این روزا با این هوای خنک و بارون، هورموناتون قاطی کرده

یا دیوونه شدین یا هر چی، تنها نیستین. انگار می زنه به سر آدم !


پی اس اینکه تشکر از اسماء بابت اینکه یادم انداخت اینو پستش کنم.

  • بلوط

485

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۵۸ ب.ظ
الآن می توانم به 90 درصد آدم ها حق بدهم. به بی دین بودنشان، به پوشیه زدنشان، به عاشق شدن گاه و بی گاهشان، به بی قانونی کردنشان، به بچه مثبت بودنشان، به داد زدن هایشان، به نگاه های ترحم آمیزشان، به قضاوت هایشان، ...
  • بلوط

ذکر مصیبت.

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۱۷ ب.ظ

فردا. هفت صبح. داوودی.

  • بلوط

یک لحظه بیا و برایم کامنت کن که

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ب.ظ

یک لحظه بیا و برایم کامنت کن که 

من بالاخره تمام این مجهول های ذهنی را معلوم می کنم و حق و ناحق را تشخیص می دهم و از این بی ثباتی در می آیم. برایم بنویس که من یک روزی یا ازین کشور می روم یا دوستش خواهم داشت. بنویس که دوره ی تعصب ها و دو راهی ها تمام می شود. بنویس که همین روزهاست که بزرگ می شوم و از بزرگ شدن نمی ترسم. بنویس که همین روزهاست که تمام فکرم را می دهم به درسم، بنویس که یک روز بالاخره این حسادت های بچگانه و گاه و بی گاه تمام می شوند. بنویس. لطفا. یادت نرود ها.

  • بلوط

فکرکنم خیلی آدم شبیه من وجود داشته باشد :)

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۴۵ ب.ظ
هیچ وقت این خصلت کم حرف بودن توی جمع غریبه را دوست نداشتم و همیشه نگاه های از سر دلسوزی بقیه دلم را سوزانده و باید بگویم فامیل های دور پدر، دوستان خانوادگی، بچه های توی کلاس زبان، همسفران چند روزه، ... همه ی شان من را مظلوم خطاب کرده اند و کم از دهنم حرف شنیده اند. از این قضاوت زودشان خنده ام می گیرد و به این فکر می کنم که من واقعا نمی توانم زود با آدم ها گرم بگیرم. برعکس پدر، متین، عاطفه، صبا.


توی فرودگاه آقای دکتر به پدر می گفت آقای فلانی، دخترتان اصلا به خودتان نرفته. خیلی مظلوم و ساکت است :)
  • بلوط

عنوان را ول کن خواهشا.

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۲۰ ب.ظ
از این احساسات متغیر تینیجری، از این ثبات نداشتن
با تمام وجود بیزارم.
  • بلوط

:)

شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۵۹ ب.ظ
این روزها خیلی خوشحال ترم. خیلی چیز ها یادگرفته ام. با چالش زندگی عاطفه کنار آمده ام. هر چیزی بشود، من بازهم هستم. دیگر رویا نمی بافم. دیگر نقطه ضعفم کم رنگ شده. دیگر آن طور با خودم سر احساسی رفتار نکردن نمی جنگم. انگار یک جورهایی می دانم که باید چه کار کنم. انگار ترسیم کرده ام همه چیز را برای خودم. و همه ی این ها خیلی نشانه ی خوبی ست. لااقل برای من.
  • بلوط

فاینالی:)) گود فیلینگز :)

شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۴۷ ب.ظ
خوشحالم. در واقع انگار هورمون هایم برگشته اند سر کار عادیشان. کم کم آن احساس های مسخره بار و بندیلشان را جمع کرده اند. انگار یکم بزرگ تر شده ام. خوشحالم. اگر هورمون ها (!) همینطور مسالمت آمیز باهم کنار بیایند !
  • بلوط

ناشناسی دلم برد و گم شد !

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۳۲ ب.ظ

من پی ِ دل کنون بی قرارم !

  • بلوط

چه عنوانی ؟ هوم ؟

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۷ ب.ظ
یک آچهار بلند بالا لیست نوشتم. رفتم زیر قبه ی امام حسین و یک گوشه وایسادم و همه را اسم بردم. زهرا، عاطفه، اسماء ، زینب، فاطمه سادات و شعرش ، صبا، کامنت گذار ِ ناشناس، ...
  • بلوط

اصلا دوستشان ندارم

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۴۱ ب.ظ
چقدر غمگین شده این پست ها.
  • بلوط

:)

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۶، ۱۱:۲۷ ب.ظ

نمی دانم چرا آن شب می خواستی گریه کنی و دلت پُر بود - نمی خواهم بدانم هم - 

ولی باور کن [ رفیق ِ جان ] که بغلت می کردم و بعد هم سعی می کردم بخندانمت. :)

  • بلوط