روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

این خونه از بیخ و بنش خراب شده.

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۴۳ ب.ظ

زدیم اخبار،

بعد داره میگه تو یکی از کشورای آفریقای جنوبی تمساحا ب دلیل اینگه گردشگرا بهشون استخون گاو میدن، می میرن. بقیشم یا داد بیداد مجلسیاس، یا بازدید رعیس جمهور. (همزه ندارم)

آخه لامصب الان تو روی شبکه رسمی مملکت، کانال اصلی، برنامه ی خبری، داری انقد چرند میگی؟! کیو الان داری خر می کنی؟

  • بلوط

رمزش اسممه.

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۸ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بلوط

وصف العیش، نصف العیش

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۴ ب.ظ

من فقط می خواهم در حالی که یک ظرف بزرگ سیب زمینی سرخ کرده با سس دستم است و دارم فیلم می بینم،

بشنوم که گوینده ی اخبار، خبر تعطیلی مدارس را برای فردا اعلام می کند.

البته خوشحال تر می شدم اگر می گفت برای همیشه.

  • بلوط

3 فوریه اکران شد که.

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۹ ب.ظ

از اکران ی فیلم، تا پخش شدن لینک دانلودش تو نت،

چقد طول می کشه؟

  • بلوط

Comment

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ق.ظ

کامنتتان داشت داد می زد که : خواهش می کنم بیا جواب من را بده و یک تو دهنی محکم به صاحبم بزن و یک "به تو چه" محکم به او بگو بلکه انقدر پررو نباشد.

ولی خب.

باز هم قضاوت آزاد است. کاملا آزاد.

  • بلوط

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۲۴ ق.ظ

پاک کردن پست قبل را منصرف شدم، ولی

قضاوت کردن آزاد است و هر چقدر می خواهید دلسوزی، سرزنش، همدردی، چشم غره یا حتی بی توجهی کنید.

  • بلوط

×

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ق.ظ

من چیز زیادی نمی خواهم ... فقط موسیقی زیر متن فایل آقای آوینی را برای بک گراند زندگیم می خواهم... فقط یک جفت چشم میخواهم که زل بزند در چشم هایم... من فقط یک فیلم می خواهم که تدوینگرش، کادر را روی چشم هایمان تنظیم کند و تمام سکانس ها را به جز سکانس چشم هایمان حذف کند،و بعد دستش را بگذارد زیر چانه اش و با رضایت لبخند بزند...

حوصله ی هیچ کس را - جز چند نفر - ندارم. حتی حوصله ی توضیح دادن. و دلم خواست که اینجا ثبتش کنم.

  • بلوط

دست دوم

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ق.ظ

کاش آدم ها می توانستند وسایل خودشان را بدهند بهم دیگر.

مثلا من خیلی دوست دارم پنج تا کتاب جبران خلیل جبرانم را بدهم به نرجس.چون میدانم که دوستشان دارد.ولی خب.


چرت و پرتیات.

  • بلوط

#شخصی.دونت اسک انی تینگ

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۲۰ ق.ظ

مامان می گفت فقط خدا میتونه این برنامه رو ردیف کنه

و من متعجب چون که فکر میکردم همه چی روبه راهه،

ب این فکر افتادم که غیر از این بود تعجب داشت. کسی اینجا ناز تو رو بخر نیس. مخصوصا با این گندایی ک زدی.

  • بلوط

PLEASE

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۱۸ ق.ظ

I know

Ur not gonna hear me N Ur not gonna answer me any way

But is there any chance?

Not only for me, for them.

  • بلوط

د کوئزشن ایز

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ب.ظ

- مهاجرت یا ماندن در ایران؟

قطع به یقین مهاجرت از ایران.

  • بلوط

گیفتز

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۳۸ ب.ظ

وای تا جلو در رفتم تو، اومدم کفشامو درآرم یادم اومد، اومدم تولد.

هیچی دیگه با کلی رشوه بخشید منو.

حالا نه مال خودشو بردم نه مال خواهرشو فردا ام تولد ریحانس. کادو ندارم براش. ول کنین اینارو بابا.

  • بلوط

با منظور.

پنجشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۳۵ ب.ظ

حالا شاید پناهگاه ِ بقیه، پناهگاه ِ من نباشه

ولی کاملا قابل احترامه.

  • بلوط

اسپشل تنکس تو

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۱۶ ب.ظ

من ی تشکر بدهکارم ب اونی که وقتی حواسم نیست و کامنتا بازه، میاد ناشناس سی ام میذاره که کامنتا بازه.

  • بلوط

دارم تاریخ ادبیات میخونم.

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ

نه یارای خیزم

نه نیروی شرم

نه پای گریزم


پی اس اینکه دارم تاریخ ادب میخونمو حوصله ی اینکه فردا تو مد تند تند بخونمو ندارمو این تیکه از کسمایی ب نظرم خوب اومد و اینا.

  • بلوط

#شخصی

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ب.ظ

مامان داشت شعر می خوند و من و پدر گوش می کردیم.

بعد آخرش پدر گفت که این شعر بود یا چرت و پرت ؟ البته که همه خندیدیم ولی من فهمیدم به کی رفتم.

بعدشم پدر گفت بزن اخبارو ببینیم. منم گفتم که حالتون بد نمیشه اخبار صدا و سیما رو می بینین؟ گفت که راست میگی و همگی بیخیال شدیم.

  • بلوط

#شخصی

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ب.ظ

یه بار تو قسمت توضیحات وبلاگ نوشته بودم :

که لطفا آدم ها را در حریم شخصیشان ، و با عقاید خودشان تنها بگذارید. حتی غلط. اینجا حریم شخصی من است.

بعد پاکش کردم گفتم ولش کن. ولی ولش نکنید.


پی اس این که با آشناها نیستم =)

  • بلوط

پرفکشن

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۱۶ ب.ظ

این چن روزه زدم تو خط فیلمو اینا.

هر روز، یکی. امروز ی فیلمی بود که با اینکه از اونا بود که آی ام بی دیش زیر 7 بود، شاید شیش و خورده ای، ولی حس خوب آخرشو ده میدم. شاید ازون دسته حسایی که میدونی همه چی آخرش خوب تموم بشه. حداقل من ترجیح میدم.

  • بلوط

changes

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۱۱ ب.ظ

عوض شدن آدمارو از بایگانی مطلباشون میشه فهمید

نه از حرفای پر ادعای خودشون.

  • بلوط

dreams

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۵۰ ب.ظ

اگه ی سری محدودیتارو نداشتم،

شاید می شدم مدرس آلمانی یا تورگآید چند تا توریست آلمانی یا می شدم یه کسی که باید فیلم ببینه واونا رو ثبت کنه یا می شدم یکی که توی ساحل نقاشی می کشید یا یه گل فروش. ولی خب اینا خیال پردازیای زیر بیس ساله. یا شایدم رویا. اهمیتی داره؟

  • بلوط

ته کشیده نوشتنم.

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۷ ب.ظ

چیه ؟

زبونتو موش خورده؟

عمه ی من بود روزی ۳۰ تا ۳۰ تا پُس میذاش؟ -____-


( چقد بد حرف میزنی تو :\ )

  • بلوط

حالا هر کی.

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ
Deleted.
For reasons
  • بلوط

Question

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۴ ب.ظ
راه هست برای آدمایی که میخوان برگردن؟
خب،..
برای آدمایی که نمی خوان برگردن ولی میدونن که باید برگردن چی؟ امیدی هست؟
یا برای اون دسته بیشعورایی که هیچی نمی فهمن چطور؟
  • بلوط

349

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ق.ظ

همه ی این سختگیریا تو مد و دانشگاه و سر کار، همه ی این اصرارای بیخودُ رقابتای بیخود تر !

انگار بعضیا خودشونم نمیدونن چرا دارن اینطوری می کنن. روتین شده همش.

میدونی مثه چیه؟

فرض کن آدما تو یه بیابون زندگی می کنن. یهو یه چشمه می جوشه و اونا صاحب آب میشن. ولی بعد چن وقت، از ذوق ریادشون خودشون سرشونو نگه میدارن تو آّب، تا بمیرن.

دیوونگی نیست؟

نمیدونم میتونم منظورو یا نه ...

هر چی هس ما یسری چیز فرعیو کردیم اصلی، و داریم خودمونو گول میزنیم. هر چی هست، ما زندگی نمی کنیم.


  • بلوط

348

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

همه ی سگ دو زدنا برای کنکورُ ۱۰ نه ۱۲ ساعت درس خوندن توی روزُ ی عالم تست زدن،

فقط برای خود آدماس! اصلا آدمان که به وجودش آوردن! آدمان که کنترلش می کنن! همه ی اینا یه وسیله س برای رسیدن به بالاترش.

 ولی انگار هدفشو پیدا نکرد کسی، خب اینطوری طبیعیه که وسیله بشه هدف!


نمیدونم میتونم درست برسونم منظورو یا نه!

  • بلوط

347

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۲:۰۵ ق.ظ

همه ی این کارا، همه ی این قانونایی که گذاشتیم تو زندگی، همه ی این وظیفه ها و مسئولیتا، همه ی این درس خوندنا وُ کار کردنا،

برای اینه که زندگیمون بیفته رو روال. برای اینه که خوب زندگی کنیم.

ولی انگار یادمون رفته،

داریم زندگی کردنُ فدای همه ی اون چیزا می کنیم.


  • بلوط

346

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ب.ظ

کنترلینگ مای سلف که غر نزنم!

البته ایده آلش به غر نزدنشو تحمل کردنشه. اصن اصلش اینه.

وای وای. واقعا دارم سعی می کنم که راجبش ننویسم!!

  • بلوط

345

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ب.ظ

شاید بخاطره اینه که این همه شعر خوندی تو این یک سالو نیم.

مثه دانشجوآی ادبیات که بعد از یه مدت شعر نمی گن.

  • بلوط

آخریش

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۰۰ ب.ظ

بهمن که سر ناسازگاری داشت،

تو چه گلی به سر ما میزنی اسفند ِجان ؟

  • بلوط

به وقت سی مین روز.

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ق.ظ

بهمن فقط 30 روز داره، اونوخ تو 76 تا پست گذاشتی؟

باور کن از عصابه!

  • بلوط

changes

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۶ ب.ظ

تو از آینده نمی ترسی؟

من خیلی می ترسم.

  • بلوط

همیشگی

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۵ ب.ظ

حول حالنا الی احسن الحال.

لطفا.

( مگه عید و غیر عید داریم ما؟ )

  • بلوط

explanation

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ب.ظ

یسری چیزارو اگه کامل بگی لوس میشه.

مثه استعاره مکنیه و تشبیه کامل.

  • بلوط

اصلاحیه

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۹ ب.ظ

خدایا میدونم تو پست قبلی خیلی توپیدم به اون چن نفر.

قولو قرارامونم یادم نرفته. ولی نتونستم دیگه مهربون باشم. مخصوصا با آدمایی که متوهمن. حالا نه که هر کی ناشناس کامنت میذاره متوهمه. سه تا کامنت بود. همین =)

حالا بلا نسبت بعضی جدا.

اونقدرام که نوشتم عصبی نیستم. مرسی اگه کامنت میذاره هرکی. همین.

  • بلوط

عصبانی.

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۶ ب.ظ

یا کامنت نذارین

یا با کامنتتون تهمت نزنین

یا یجوری مبهم ننویسین که آدم نفهمه الان چی بود این

یا اگه آدمو دنبال می کنین، ناشناس کامنت نذارین.

البته بازهم هر جور میل شماس.

  • بلوط

witless

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ب.ظ

Do you have any idea what  the hell R you doin' ?

No. Of course no .

  • بلوط

عادت.

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۶ ب.ظ

عدم اجبار در تحصیل


asma@

  • بلوط

فلش بک

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ب.ظ
آدما یه موقه هایی حق دارن که دوس داشته باشن که برگردن به روزای مزخرف ِ قبلیشون. به شرط این که بعدش خودشونو سرزنش نکنن که این فکرا چیه می کنی.

( مبهم ننوشتم که ؟ )
  • بلوط

بی عنوان.

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۳۴ ب.ظ
ما هنوز خیلی بچه ایم برای اینکه بگیم " فور اِور "

(از خودم نیس. یجور بازنویسیه )
  • بلوط

#شخصی. جهت ثبت.

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۹ ب.ظ
داشتم از خواستگار جدیدش می گفتمُ شرایطو برای مامان توضیح میدادمُ میگفتم که اصلااا مورد خوبی نیست.
مامان با قاطعیت گفت که خیلیم خوبه.
تعجب کردم. گفت که باتوجه به خیلی چیزای دیگه، تنها مورد مناسب براش همینه. برام توضیح داد. شرایطشو. خانوادشو.فهمیدم همه چی واقعا علاقه و میل تو نیست. یه موقه هایی مجبوری.
بعدم که وقتی به من میگی آره تقریبا عاشقشم، فک نکن من عاشقی تو رو ندیدماااا. خوبم دیدم. خوبم میشناسمت. بعید نیست که به تلقین بقیه بگی همین خواستگاررو دوس دارم. میفهمم. ما داریم وارد دوره ی جدیدی از زندگی میشیم که خیلی چیزا عوض میشه. حتی شاید مسیر منو تو.

  • بلوط

333

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۷ ب.ظ

خدایا به ما فهمُ شعوری بده

که وقتی ازدواج کردیم، از دوران کفش ساده و معقول پوشیدن، زرتی نرسیم به پاشنه های ده سانتی و آرایش رو صورت.


پ.ن : عنوانُ اگه شماره پست نمیذاشتم، حیف می شد.

  • بلوط

دانشگاه رفتن

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۳ ب.ظ
دیگه دارم به یه دوره ای میرسم که آدمایی که الان دورُ برمنُ فراموش می کنمُ وقتی یه جای دیگه ای ببینمشون، بگم این چقد آشناس. حکایت تو و دوستای دبیرستانت، وقتی میری دانشگاه.
  • بلوط

واجب

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۱ ب.ظ

سلام عرض می کنم خدمت اونی که کامنت گذاشتُ سلام عرض کرد.

  • بلوط

حالا هر کی.

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

دیگه حالا کاریزما داری

هی سوء استفاده نکن. البته میدونمااااا، تو اینطوری نیستی.

  • بلوط

خوراکِ دزدا.

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

سنس آو دیرکشنم به قدری ضعیفه که خیلی ضعیفه :|

خیلی.

  • بلوط

ادبیات

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ

الان تازه یادم افتاد

منظور داوودی از امت. درس 6، تاریخ بیهقیه ؟؟؟؟

یا صاحب صبر.

  • بلوط

بی حسه فعلن.

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۲۵ ب.ظ

فرض کن صدات می کنن. حالا نوبتِ توعه که بشینی رو صندلی و آستینتو بزنی بالا و منتظر پنبه ی خیس روی رگت بشی. و بعد یه سوزن کوچولو رو تو دستات حس کنی که داره خونتو میمکه و سرنگُ پر میکنه. اولش می سوخت. ولی الان دیگه بی حسه. باید صبر کنی تا کار اون دختر با رگای دستت تموم شه و تو یه پنبه ی دیگرو محکم فشار بدی رو جای سوزن تا خونش بند بیاد. الان چی ؟میسوزه؟

چون کم خونی داری بعدشم سرت گیج میره و یخ می کنی. می مونه جوابش. که خب, پنج شنبه آمادس. دعا کن برای خودت.


#فقط تراوشات ناگهانی ذهن بود. همین. فقط همین.

چرتُ پرتیات.

  • بلوط

از سری بحران های زیر 20 سال

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۵۹ ب.ظ

دیدی ی موقه ای خیلی یکیو دوس داری (رفیق طوری اصن)

بعد ازش بدت میاد ؟ یا بهتر بگم. شاید از خودت.

  • بلوط

-_-

سه شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۴۸ ب.ظ

مگه نه اینکه ما هر کاری می کنیم، برای جلب توجه دیگرانه؟ حداقل ی بخشیش. ناخودآگاه.

  • بلوط

پوففف

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۶ ب.ظ

وقتی از نگاه ِ یه فرد دیگه اینجارو میخونم احساس می کنم داره میگه اَاَاَاااَااَ این دختره چ مغرورُ مزخرفه چقد خودشو میگیره.

  • بلوط