look around
تصورشم سخته که مخاطب ِ یکی از همین عاشقانه هایی که می خونیم،
اونی باشه ک تو مترو کنارمون نشسته.
تصورشم سخته که مخاطب ِ یکی از همین عاشقانه هایی که می خونیم،
اونی باشه ک تو مترو کنارمون نشسته.
خب،
به نظر میرسه دوباره خودمو گم کردم. نمیدونم باید چیکار کنم.
حداقلش اینه که بهم بگی وقتی "وجودم"و گم کردی، بهم بگی کجا باید پیداش کنم.
اگر آشنایی به جز چندنفری که خودم آدرس را داده ام بهشان، اینجا را بخواند،
به جان خودم که حلال نمی کنم.
روز جهانی زن، فلان، بَهمان
ول کن آقا. چی شده الان ؟
جز یه جنگ جنسیتی مسخره ی غیرمنطقی؟
Its about decisions
Its about future
Its about WHERE i can find ma self
Its about HOW you see world
... بدین منظور از تاریخ 10 آذر ماه 93 ،
به ازای هر گیگابایت مصرف ترافیک از ساعت 2 تا 7 صبح، یک سوم میزان ترافیک مصرف شده از حجم سرویس کسر خواهد شد.
انقد لبتو نجو و گاز نگیر.
خودش میشه یه آتو برای اونا.
عزیز ترینم،
یادم باشد به عکاس بگویم که یک عکس از چشم های خیلی خیلی معمولی من در حالی که زل زده به چشمان ِ قهوه ایت بیندازد. قابش کنیم. بزنیم به دیوار.
باور کنین با بیلبورد کردن جملات قصار
به نتیجه ی دلخواهتون نمی رسین. بیلیو می!
نمیشه منو بشونن یه جا، بهم یه هارد پر از فیلم بدن،
بگن عزیزم شغل شما اینه که همه رو ببینی به ما بگی کودوم قشنگ تره.
وقتی کسی داره با تمام وجود نصیحتت میکنه، مخاطبش تو اون لحظه تو نیستی. خودش در گذشتهشه.
[توییتر]
اگه نشد مهاجرت کنم،
میرم عضو ِ مسلم میشم یا عضو ِ خدمتگزاران.
البته یه برنامه ی ثابت هست که اونو همیشه دارمش. و خب بلند نمیشه که فریادش زد 🙈
بیلبورد زده :
"گاز به زاهدان رسید! وفای به عهد دولت تدبیر و امید!"
قشنگ معلومه انتخابات نزدیکه.
به نظرت وقتی مامان بیاد خونه وُ ازش بپرسم که چی شد؟
چی میگه؟ میگه حل شد همه چی یا میگه بازم دعا کن ؟
بستنی وانیلی ِ با شیر بطوری که درصد بستنی به شیر ۵ به ۲ باشه،
و همینطور شربت سکنجبین ِ خونگی با تیکه های خیار،
و همینطور پاستا جات یجوری که غذا خشک نباشه
و همینطور گیلاس ی که یکم مونده رسیده ی رسیده بشه،
و همینطور رنگ ِ کِرم.
سر ادبیات بچه ها میخوان به زورم که شده
ی آرایه از دل بیت بکشن بیرون، دیگه کم مونده به حرف اضافه ها و جناساشون گیر بدن.
ول کن بابا دیگه اَه.
داشتم حساب می کردم ۱۵ نفر هم که باشیم،
نفری چهار تا فیلم بیاریم بذاریم وسط میشه به عبارتی ۶۰ تا.
ینی هر کی صاحب ۵۶ تا فیلمِ دیگه میشه.
الان به یه وبلاگی برخوردم که به طور عجیبی
اونم مثه من، منشا حس و حالاشو از هورموناش میدونست.
دوران دبیرستان مزخرف. نظام مزخرف تر ِ آموزشی ایران.
صبح زود به زور پاشدنُ هرروز ی چیزُ حفظ کردنُ جواب دادنُ بعدم فراموششون کردن.
وقت کیو دارین تلف می کنین؟ خودتونو یا مارو؟
پی اس اینکه یِسری کارا ممکنه خیلی ارزشمند به نظر بیان ولی دقت کن که فقط در نظر میان. وقتی اجراشون می کنی می بینی که گندش دراومده.
عزیزترینم سلام،
میدانی..
حال این روزهایم شده یک چیزی شبیه اینکه
نه می خواهم تو را داشته باشم، نه نبودنت را تاب میاورم.
هم تصورت می کنم، هم نه.
هم بی احساس ترین آدم دنیا تصورت می کنم، هم با احساس ترینشان.
هم می خواهم ببینمت، هم سعی می کنم دیدنت را بیندازم یک موقع دیگر.
می بینی؟
تو برای من شده ای یک تناقض که هم دلم می خواهد ولم کنی، هم نمی توانم ولت کنم.
شده یک بار در این دو راهی های بی سر و ته و تینیجری گیر کنی؟
من هر روز نامه هایم را برایت الکی پست می کنم و پستچی هم همیشه آنها را برمی گرداند.
چون من هم آدرست را می دانم، هم نه.
هم آشنا ترینی برایم، هم غریبه ترین.
خودت خسته نیستی ازین تناقض لوس مسخره؟؟
همه گنده های مملکت توییترُ فیس بوک دارن
بعد هردو تای اینا فیلتره.
کم کم بی حسیم داره تبدیل به تنفر میشه.
خودمو خیلی بی پناه می بینم
مثه جوجه ای که تو سرما می لرزه و نشسته روی سیمای برق.
انقد تو ۱۴-۱۵ سالگی دست و پا زدیم که حواسمون نشد داریم ۱۸ سالو تموم می کنیمُ پر از ابهامیم
سر امتحان تاریخ ادبیات، نوشته بود رباعیات نیما چیه،
به جای "آب در خوابگه مورچگان" که یادم نمیومد،
نوشتم "آب در قفس پرنده آتشین" . نمیدونم از کجا درآوردمش.
اگه ی سال از چیزی استفاده نکنی
سال بعدم ازش اسفاده ای نمی شه!
بعضی کارا هستن
که فقط بخاطر بوجود اومدنشون، به آدم این حسو میدن که ارزشمنده که بزرگه، که خوبه!
وگرنه آخرشون خیلی اهمیت نداره.
من ازون توهم توطئه ایاش نیستم
ولی حتی به نظرم تیزرِ بقیه نامزدای اسکار در مقایسه با فروشنده بهتر بود.
تازه برسم خونه باید بشینم ببینم منطق چی میگه االان.
بعدم باید عربی بخونم. حالا عربیو شاید بشه انداخت زنگ جامعه ولی منطق نمیشه
من اصلا بخاطر اون قضیه ناراحت اینا نیستما
منتاها خب, فک نمی کردم اینطوری بشه. ینی من کلی برنامه داشتم ولی تو داری خیلی زود میری. و خب اینه که افسرده کننده س.
پی اس اینکه ببخشید انقد مبهم طور و رو عصابه. جور دیگه ای نمیشد بگم.
وقتی کنکور دادم و رتبم اومد،
ی دسته گل میفرستم برای مدیر فاعزون. (همزه نداره کیبرد)