روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

همینطوری.

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ب.ظ

یجوری پست مشترک با کپشنای فلسفی ُ طولانی نذارین که گندش درآد.

هرچی صفحرو میکشی پایین هی تکراری.

  • بلوط

فروید

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۶ ب.ظ

دارم به یجور مکتب فرویدی معتقد میشم.

  • بلوط

bad feelings

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۴ ب.ظ

نمیدونم تا حالا حس کردی یا نه

وقتی سرانگشتات میسوزن، یا سست میشن و مجبوری فشارشون بدی.

  • بلوط

بلا نسبت بعضی جدا.

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۵ ب.ظ
ای کسی که به آدما آبرو میدی
 درحالی که گند میزنن و لایقش نیستنُ نمکدون میشکونن.
  • بلوط

یکشنبه ها زنگ آخر.

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۳ ب.ظ
فک کنم سر کلاس روانشناسی، 
یجوری به شکمش نگا می کنن همه، که انگار میخوان بچشو بخورن !
ولی خیلی باشعوره. با زهرا داشتیم دعا میکردیم برا بچش.
  • بلوط

محبت همیشه جواب میده

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۰۸ ب.ظ

چیزی که تو ذهنمه، چیزای کوچیک با یادداشتای مهربونانه براشونه.

دارم سعی می کنم مهربون تر باشم با کسایی که دوسشون دارم. خدا میدونه امروز چن بار نامحسوس گفتم عزیزم! و چقد این کلمه لوسِ و در عین حال یجوری.

  • بلوط

بی عنوان

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۵۹ ب.ظ

چه غرور ناخودآگاهی تو تک تک کلمه های وبلاگ هست ! یجوری انگار تو دهنی میزنن به آدما.

توی قسمت می شنوم. یا حتی خود اسمِ می شنوم! یا توی قسمت توضیحات

ولی حال کلنجار رفتن با اینکه چی بنویسم بجاشُ ندارم، تا اطلاع ثانوی عوض نمی کنم تا یه چیز بهتر.


  • بلوط

کوتا بلند.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ب.ظ

گفتم قیچی گرفتم دستم، افتادم به جون چتریام؟

  • بلوط

بسه بابا.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۱۹ ب.ظ

خداوکیلی خودتون ازین گزارشای تکراریو پرشعار حالتون بهم نمیخوره؟

  • بلوط

رف تا عید :|

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۳۵ ب.ظ

خیله خب. هیجانا و اینا تموم شد.

بیا برگردیم به روزمرگی. کیفتو بیار. کتابارو بیار بیرونو شرو کن به خوندن.

  • بلوط

#شخصی

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۷ ب.ظ
ازین لباس دیپلماتا پوشیده داره میره مسجد. هی میخونه : با اذن رهبرم ، نمیدونم چی چی.
چجوری بره کلاس این پسر؟

surely people will change.
  • بلوط

Crazy

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ب.ظ

به نظر تو این دختره دیوونه نشده؟

چرا.

به زودی مثه احمقا هم ده تا پست امروزشو تموم می کنه.

  • بلوط

کالیگرافی :)

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ

یادم افتاد که با یه کاری میتونم بهتر شم.

  • بلوط

آی پرامیس !

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ

قول میدم اوکی شم. قول. دیگه اَم این لوس بازیا رو در نمیارم.

انرژی منفی ساطع میشه ازینجا رسمن. ولی وبلاگ همینه دیگه.

  • بلوط

بلا بدور.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ب.ظ

کورس بدبختی نذارم با بقیه یهو ؟!

  • بلوط

یازدهمین نامه

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۴۷ ب.ظ

سلام مهربانم.

دغدغه های الکی. مبهم. گم و آشفته. چ کنم؟

  • بلوط

خیالُ اینا.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۴۵ ب.ظ
ترجیح میدم کاریزماتیک ترین آدم دنیا تصورت کنم.
  • بلوط

بی منظور.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۱ ب.ظ

دل و جانم به تو مشغولُ نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان، که تو منظور منی.

  • بلوط

اجباری.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۱ ب.ظ

امروز یه کتاب داد بهم.

با اینکه نمیدونه که من چجوریمُ اینا، قول میدم بخونمش. محبت همیشه رو آدما جواب میده.

  • بلوط

همین که گفتم.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۰۳ ب.ظ

تو اصن دردت یه چیز دیگس.

  • بلوط

هر جمله یه مخاطب.

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ب.ظ
یجوری دلم میخواد بهش چش غره برم که خدا میدونه. البته نتونستم خودمو نگه دارم. احساس کرد غیر عادیم.
مگه من احمقم ؟
اکسپت می کنم ولی خواهشا کاریم نداشته باش. ول کن منو آقا.

چقد امروز مزخرف شدم.
  • بلوط

تو تا حالا این شکلی بودی؟

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۴۵ ب.ظ
ول کن دیگه توام. این وسط هی هجوم میاری.
اقا من میگم ایناهمش بهونس. باعث و بانیش هورموناس.
لااقل این یکی که دیگه قطعا اثر هورموناس! ولی خب حالا چ غلطی کنه؟ دیوانه ! خودت میفهمی؟ بگم بهش؟ حوصله ندارم. وای ببین سر انگشتامو !!! مجبورم فشار بدم ناخونامو ازشدت هجوم این حجم از انرژی منفی ! خودم که میفهمم. به درک نمیفهمی. چی میگی تو اصن ؟ نمیدونم چی میگم. گفتم چه خوابی دیدم؟ آروم بودم اونجا؟ با اون شرایط؟ اون کی بود؟ انگار قبلا دیده بودمش یا یه همچین چیزی. یادم نمیاد ؟ چرا نگران بودم؟ یادم نیس. هرچند خواب بعداز ظهر هیچ مفهومی نداره.
  • بلوط

سی صدُمین

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ب.ظ

آخی طفلک بیچاره.

پوففففف ... پست کردن این حرفا اینجا ریسکه. ولی جز این نمیشه.


  • بلوط

میفهمی؟ نه.

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۵۰ ق.ظ

بذار بگم.

خیلی خوشحالم بودم. و خیلی دردناک بود. و خیلی حسرت آور. و عجیب. و خوب. و حال بهم زن ولی خنده دار و کلی نقیض. و اینکه دارم این همه شولوغش می کنم هیچ ربطی به سفرمون نداشت. خودمو میگم. نمیدونم میفهمی یا نه. ببین چی بود که موضوعُ زدم غیر قابل پیگیری.


اگر تورا جویم، مطمئن باش که حدیث دل گویم ! اصن منتظرم !

این دیوونه بازیا چیه بابا دختر.

  • بلوط

بی عنوان.

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ق.ظ

یو هَو نو آیدیا ابوت

این چند روز. 

انقدر تو دلم پست گذاشتم.

کاش میشد بیام از همه ی حِسام بنویسم.

  • بلوط

به ناشناس.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ

نه. نمیدونستم اسم ایشونم آووکادوعه.

یکی از دوستامُ اینطوری صدا می کنیم.

  • بلوط

آووکادو غیبتتو کردم.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۳۰ ب.ظ

  • بلوط

بی عنوان.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ب.ظ
نسبت کلمات به حس درونم،
مثه فواره می مونه نسبت به قطره چکون .
  • بلوط

بی عنوان.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ق.ظ

دیوونه شدم. نمیدونم چی بنویسم. فقط میذارم انگشتام  یسری کلمه رو تایپ کنن بریزن رو صفحه. 

استرس دارم. نه شایدم ندارم. نمیدونم.دیوونه شدم. هنوزم معتقدم هورمونام قاطی کردن.


مرسی که دوستای خوب دادی.

  • بلوط

دلخوشی :))))

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۰۱ ب.ظ

امشب میتونم با خیال راحت - شاید هم مضطرب - کتاب آگاتا کریستی جدیدمُ بگیرم دستمو تا خود شب بخونمش.

و البته که استثنائا دلم تنگته1.


1.فلانی.
  • بلوط

:)

جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ
دلگرمی میتونه چن تا شاخه گل توی لیوان، روی میز اتاقت باشه.
  • بلوط

یه روزی.

پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۵۹ ب.ظ

یه روزی همین دستام میان و شهادت میدن که من هدفم از نوشتن اون جمله چیه.

اون جمله برای شما نبود که با تهمت شما پاکش کنم.

  • بلوط

بی عنوان.

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۰۸ ب.ظ

پووفففففف ...

  • بلوط

قضاوت.

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ب.ظ

سر کلاس مستند قرار شد هرکی داستان زندگی خودشو تعریف کنه و هر حرفی که زده میشه، از در کلاس بیرون نره.

اونجا بود که فهمیدم واقعا پشت هر آدمی یه داستانی هستو پشت هر داستانی یه آدمی ! یا یه همچین چیزی.


(خانوم ِ یاس، اون پستتو دیدم، اینو یادم افتاد )

  • بلوط

شرح قصه :

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ب.ظ

دلم میخواد بنویسم ولی نمی تونم.

نه که نتونم، نمیشه. عجیبه.

  • بلوط

تکرار

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ب.ظ

امروز،

منو دقیقا یاد سه شنبه های پارسال انداخت

که اقتصادم مونده بود،

جامعه هم،

ارائه جامعه هم!

  • بلوط

پس نترسیدم و نوشتم.

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ب.ظ

اگه به شوق حرفای بقیه،

یا از ترس حرفای بقیه

بنویسی، این نوشتن هیچ فایده ای نداره. تازه بهش رسیدم.

  • بلوط

وضعیت فعلی.

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۵۸ ب.ظ
در به در دنبال اینکه بسته ی پستی منو کودوم همسایه تحویل گرفته.

  • بلوط

واکنش داریم تا واکنش.

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ب.ظ
مامان پرسید مگه نمی گفت ازش اصلا خوشش نمیاد؟
گفتم همه ی واکنشا که صرفا واقعی نیستن.
ما تو روانشناسی خوندیم. مثلا واکنش دفاعی ِ انکار، سرکوب ...
  • بلوط

همینطوری. جهت ثبت شدن.

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ب.ظ

#شخصی

احساسات یه موقه هایی آزار دهنده ن. مثلا دوست داشتن. حالا دوست داشتن هر کی. نه صرفا چیزای مسخره ی عشقی.

نمی خوام ناله کنم، فقط می خوام بگم یکم خسته شدم. یه راهایی هس که آدما رو میندازی توش، تا بهت نزدیک تر بشن. که اگه یه چیز خیلی مهم یادشون رفته، یادشون بیاد.مرسی بابتشون اگه منو میندازی توشون.


پ.ن : مامان میگه وقتی بیدار میشی بسته به 5 تا چیز اولی که بهش فکر میکنی، روزتو میسازی. میشه هر پنج تاشم شما باشین؟ الان بارون میاد، و "بیمنه رزق الوری" ...

  • بلوط

خب حالا چیکارت کنم؟ که چی الان؟

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ق.ظ

وقتی به احترام اومدن یکی - درست مثل بقیه - بلند میشی از جات و اون با همه سلاملک می کنه ولی از تو میگذره.

  • بلوط

ینی میشه

جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ب.ظ
از دو تا کار تو جهان واقعا متنفرم
گرفتن عکس پرسنلی و خریدن عینک

پ.ن : حالا اینکه یه انگیزه قوی میخواد بری برا پاسپورت عکس بگیری هیچی.
الان که عکسو گرفتم، ینی میشه تا آخر سال بیاد پاسپورتم ؟ 
  • بلوط

دیوونه ها.

جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ب.ظ

سعی می کنم وقتی یه آدمی رو می بینم که تکلیفش با خودشم معلوم نیس،

خودمو اذیت نکنم، بگم ولشون کن دیوونن.

  • بلوط

279

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ب.ظ

هر چیزی، یعنی معتقدم هر چیزی ، حتی یکمم پای زور بیاد توش،

دیگه نمی تونه به بهترین وجه ممکن انجام بشه.

  • بلوط

شرح قصه :

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۹ ب.ظ

آخ که چجوری میزنی تو پر و بال آدم.

  • بلوط

تصورات :○

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۲ ب.ظ

میترسم از روزی که بچه های نسلای بعد - نسلای خیلی بعد - هی با خودشون بگن

اونایی که قرن 14 زندگی می کردن چه بدبخت بودن!


ولی امید به اومدن منجی، توی قرن 14، هنوز وجود داره. ان شاء الله.

  • بلوط

چرت و پرت. رسما.

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۲۰ ب.ظ

کی فکرشو می کرد "ژوهانسبورگ" تو آفریقای جنوبی باشه؟


  • بلوط

بدیهیات :)

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۴۵ ب.ظ

حالا هر چقدم آدم مهمی باشی و سرت شولوغ باشه و دم به دیقه بهت زنگ بزننو

پیامای تلگرامت 2000 تا باشه و روزی هزاران نفر دورتو بگیرن،

بازم یه جایی هست که آخر شب خسته و کوفته برسی و پیژامتو1 بپوشی و تو برای افراد اون خونه مثه آدمای معمولی باشی.


یا حالا شلواره گل گلیتو. فرق نداره.


پلاس : چرت و پرت میگم.

  • بلوط

گفتم شاید.

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۵۸ ب.ظ

شاید یکی از اشتباهایی که کارگردانا می کنن،

ساختن فصل "دو" ی یه سریال موفقه.

  • بلوط

معضل 2

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ق.ظ

مثلا شاید جغرافیو فلسفم مونده باشه و کمبود خواب داشته باشم

ولی دلم خطاطی و زبان خوندن بیاد.

کی پاسخگوعه؟

  • بلوط