قراره فردا از مد، باهم ثبت نام کنیم کنکورو. کنکوره دیگه. استرس نتیجه رو هزاران بار بدتر می کنه. پس خیلی عادی، یه دو تا فرمه، اونارو پر کنیم و بریم یه 200 تا تستشو بزنیم بیایم. با آروم ترین حالت ممکن.
امروز این آقاعه یه چیز خوبی می گفت. می گفت شما قراره با احساساتتون به یه مرد تکیه کنید. آیا اون کسی که انتخابش می کنید، شایستگی اینو داره که تکیه گاه شما بشه؟ که احساسات پاک شما رو بشنوه؟ خیلی منطقیه که احساساتتو نگه داری، تا کسی شایستشه بیاد. نه هر مرد و نامردی.
سر آزمونا که دفترچه اختصاصی رو باز می کنم، به طرز عاشقانه ای نگاش می کنم و بعد میگم : چه استارت قشنگی برای دفترچه اختصاصی
درسته که من فقط تک ماده ردت کردم، ولی دو جا بوده که با چشمای پر شده از تحسین بهت نگاه کردم. یکی اون روزی که تب و لرز کردی ولی جنگیدی و راهتو گم نکردی، یکیم امروز که تونستی خودتو به طرز قشنگی کنترل کنی و استرستو کم کنی. مرسی بلوط.
ننگ ما
ننگ ما
تاریخ جغرافی 86 درصد ما
*ببینید کی رفته تاریخ شناسی جویده اومده. کلا کارنامه هام درمورد تاریخ جغرافی همچین درصدی ندیده بودن. آخه 20 تاریخ شناسی هم افتخار داره؟ نه تو بگو؟
که دانش آموزت تاثیر جهان نفس بر جهان بدن و طبیعت رو این یه هفته با تمام وجود فهمید.
I lost. Again. N again N again. and I'm tired of "again"s. But I've still got a lot of fight left in me.
سر امتحان، صحیح غلط داده بود، توی یه جمله به جای "همه" نوشته بود "برخی" . منم زدم صحیح براشم نوشتم به هر حال اثبات شیء نفی ما ادا نمی کند. البته اینکه معلم فلسفه بود هم بی تاثیر نیست :)
آقا حالا میدونی چی یادم میاد؟ اینکه اونوقتا که مائده هی شفاهی بهش جواب می داد، بعد بیدقی می گفت "ببین" ! اینایی که تو میگی به درد امتحان تشریحی می خوره، اگه سر امتحان تشریحی بنویسی میگیم خیلیم خوب، درسو خوب فهمیده، ولی ما گزینه می خوایم.
حالا ببینم فردا چجوری میشه امتحانش.
زهرا تو خوابت برد؟ آقا من جامعم مونده، به طرز زیادی. یه جوری که سالها باید بشینم و بخونمش. حسم اینه که قراره فردا، آخرین صفحه یه سوال هس مثه اینکه سه تا "ایسم" رو با هدف، پیامد، ابزار و فلان بنویسید.
مسائل به این مهمی از قبیل زلزله 4/2 دهم ریشتری با عمق 12 میاد، اونوقت دغدغه دانش آمور کنکوری باید اومانیسم و رویکرد جدید فرهنگ غرب در مقایسه با انسانی شناسی فرهنگ اسلام باشه. به کدامین گناه؟ :)
امروز سال ها نشستم و تست منطق زدم و از یه جایی به بعد مغزم گفت بلوط بسه. بسه بلوط بسه.
سه واحد کلیات فلسفه داریم، سه واحد جامعه شناسی. و وااای. ریاضیم داریم. چی ازین قشنگ تر. و بقیه ش روان شناسی و روان شناسی و روان شناسی :) از الان رفتم دیدم واحدامونو :) روان قشنگ من.
یه روزی می رسه که نه نگران کلاسای بیدقی ایم، نه نگران نوشتن متن تو دفتر واسه میرابی. اون روز که حدود 202 روزه دیگه می رسه، یه فلقه. یه گشایش. یه شکاف نور از تاریکی. قوی باش و بجنگ.
یه شرح طولانی باید بنویسم درباره ی این هفته. ولی همین کافی فلن که امروز به عنوان مشاور اعظم زهرا بودم که یه پروژه ای بود که باید حل می شد. البته من کلی گفتم که دو نفری نمیشه حلش کرد و باید به یکی دیگم بگه. ولی نامبرده مقاومت کرد. و آخرم خودش دست تنها انجامش داد. درود بر غیرت آریاییش. :)
فاجعه ی قرن این که فردا تاریخ شناسی داریم. و بهترین خبر این که فردا 12 و خورده ای با مترو برمیگردیم. و اینکه خب وقت بیشتر داریم برای درس خواندن و این صحبت ها.
اومدم یه پست بذارم خواب از سرم بپره :)
حالا بگین چی :) یکی زیر صفجه بیدقی تو سایت قلمچی کامنت گذاشته : خیلی تو فیلماشون آرامش دارن کاش شاهد این آرامش سر کلاساشونم باشیم :))))
تازه یک سنجش طاقت فرسا را تمام کردم، فردا اصلا و اصلا حوصله ی باصری و تاریخ شناسی را ندارم، البته از آنجایی که من خیلی بلوط مودبی هستم دلچسب ترین فشی که می توان به تاریخ شناسی داد را ننوشتم. پلک هایم کم کم خودشان را می بازند. ولی خب انقدر قدرت دارم که به دو تا پلک فکسنی بگویم باز بمانند چون کلی کار داریم. اما خواب واقعا چیز خوبی ست. بروم سراغ درصد ها. جای چرت و پرت نوشتن.
دارم به خودم میگم من انقد اراده دارم که الان بخوابم و صب زود بلند شم و فلسفه بخونم. *پتو را روی خود کشیده می خوابد*
می دونید سوالای ادبیات اختصاصی انسانی نصفش از کجاس؟ از اون قسمتی که نوشته " لطفا از پانوشت این درس سوالی مطرح نشود". و خب، بولدشم کرده.
نسبت راسیونالیسم به عقل گرایی،
مثه نسبت "عطر دل نشین گل های لوندر" به "اسطوخودوس" عه.
بعد کنکور، تاریخ شناسیمو از وسط جررر وا جر می کنم. جغرافی پیشمو سلام نظامی میدم میذارم کنار.
دارم فک می کنم اگه امروز سر زنگ میرابی می رفتم، یه مهر داغ می زد رو پیشونیم، کف دستامم با ترکه سیاهو کبود می کرد که آره، چهار شب که تستا تو نزدی، درس سه رم که هیچ کاریشو نکردی، خلاصه عربی یکم که ننوشتی، جزوتم که تکمیل نکردی. آخرم به عنوان سرگروه خطاکار، دارم می زد به ستون وسط کلاس که برای سرگروهای دیگه درس عبرت شه. آخرم اضافه می کرد "حالا هی بگید میرابی بد اخلاقه."