از آنجایی که اُستانی شدن امتحان جغرافی برای تجربی ها و ریاضی ها، دردسر بزرگی شده بود،
آنها دست به ابتکار بزرگی زدند :)
سوال ها را در تلگرام پخش کردند :) یعنی با اینکه امتحان ۱۰ شروع می شد ساعت هشت و خورده ای سوالات لو رفته بود :| اینجا
البته جغرافی ما انسانی ها بحثش جداست.
و از آنجایی که این راهکار خیلی به مذاقشان خوش آمده بود و این ها، تصمیم گرفتند برای آمادگی دفاعی هم همین کار را تکرار کنند با این تفاوت که این دفعه هر سه رشته به سوالات نیازمند بودند !
و از دیشب من دارم پی ام دریافت می کنم که فلان کانال فردا راس فلان ساعت سوالات دفاعی را می گذارد منتها پنجاه تومن می گیرد :) منتها باید ممبر هایش را برسانیم به ۷۰۰ تا 1 ! منتها باید فلان مقدار شارژ را برای ادمین بفرستید ! و از این طریق کلی هم اخاذی کردند از دانش آموز های بیچاره. و دیشب توی تلگرام غوغا بود یعنی !
البته من خودم انقدر پاستوریزه هستم که پخش هم می شد نگاه نمی کردم و این ها. و امروز صبح ساعت ۶ مدرسه بودم که درسم بخوانم تا ساعت ۱۰ ! :) ولی ساعت ۱۰ از اداره به مدرسه گفتند که سوالات آمادگی لو رفته، برای همین سوالات جدید طرح می شود و امتحان با نیم ساعت تاخیر برگذار می شود ! من فکر می کردم که چقدر خورده توی ذوق آن هایی که روی این سوالات حساب کرده بودند.
وقتی از امتحان برگشتم و تلگرامم را چک کردم، حدود صدو و خورده ای پیام آمده بود. که اول سوالات اولیه پخش شده بود و همه اظهار می کردند که مطمئن نیستیم ولی احتمالا همین هاست ! و بعد که همه کلی شادی کرده بودند، وویس های جدید هِی فوروارد شد و فوروارد شد و فوروارد شد که بدبخت شدیم و اداره اینجوری گفته که میخواد سوالا رو عوض کنه. بعد هم همه با نگرانی رفتند سر جلسه ولی باز هم همان سوالات برای بار دوم لو رفت !!
و آنهایی که امتحانشان دیرتر برگذار شد، برگه را دیدند.
+ ما آمادگی ِ دفاعیمان را یاد گرفتیم طور دیگری بخوانیم ! یعنی یادمان دادند که جور دیگری بخوانیمش ! داستان ها داشتیم ما با این آمادگی دفاعی. و چقدر هم که داستان هایش برایم فراموش نشدنی بودند :) ولی اگر کسی بگوید آمادگی مزخرف ترین درس دوران تحصیلش بوده و هست، درک می کنم. کتاب به طور مزخرفی نوشته شده.
+ اگر کسی تا اینجا حوصله کرد و خواند، متچکرم شخصا :p
+ سوالات که برای دومین بار در لحظات آخر پخش شد . با این شرایط ! کلیک
+ قالب را دوس می دارم : هر چند ساده باشد :)
1. کانال مذکور، به ۹۰۰ تا رسید و بعد پست هایش را پاک کرد.
همیشه وقت امتحانات باید کلی کار باشد که انجام بدهی!
مثلا با اینکه دوست نداری، فوتبال بازی کنی
مثلا یک صفحه سودوکو بیاید دستت
مثلا چندین تا جشنِ نیمه شعبان دعوت شوی
مثلا بلیط تئاتر برسد به دستت ( و اصلا بلیط تئاتر به دستت نمی رسد ها, این دفعه می شود استثنا !)
+ مثلا شاید تاریخ ادبیات داشته باشی.
+ دانش آموز جماعت همین است نه؟
امروز خونه بودم ولی ظهر (12:15) باید می رفتم فاینال زبان را می دادم و بر می گشتم.
از آنجایی که روز های دیگر، حدود بیست دقیقه راه داشتم ، نیم ساعت زودتر راه افتادم. یعنی 11:45 . اما حدود یک ساعت و ربع توی راه بودم ! یعنی حدود ۴۵ دقیقه دیر تر !
و دیگر آن آخر ها داشت گریه ام می گرفت راستش ! چون فاینالی بود که هم سخت بود تقریبا هم برایش درست و حسابی درس خوانده بودم، هم ۱۰ دقیقه اول لیسنینگ می گذاشت و من باید آنجا می بودم واقعا -_- ولی خب نزدیک یک رسیدم !
جای شکر بود که بخاطر من، لسنینگ را گذاشته بود آخر ! و من در عرض بیست دقیقه ۶۰ تا سوال را به خوبی جواب دادم الحمدلله :) رفیق جان هم بنا به گفته ی خودش خوب داده -__-
امروز بعد از ظهر در راه برگشت،
داشتم فکر می کردم که لبخند ما می شود مثل یک تابع درجه دوم :)
تابعی که اگر ضریب ایکس دو منفی باشد شاخه هایش روبه پایین،
و اگر مثبت باشد شاخه هایش رو به بالاست :)))
+ چقدر جالب واقعا :)
سوتی واقعا بدی که امروز دادم، هیچ وقت یادم نمی رود !
داشتیم راجع به "جدایی نادر از سیمین" حرف می زدیم، من هم خواستم یک چیزی تعریف کنم ، گفتم :
" این فیلم ِ جدایی نادر از سیمین و که فرهاد مجیدی ساخته ، ... "
یک هو صدای خنده بلند شد. خب ما هم فرهاد مجیدی داریم هم اصغر فرهادی هم مجید مجیدی !
خودشان هم احتمالا همدیگر را اشتباه صدا می کنند ! چه برسد به من -___-
اگر ما قول بدهیم که آن ده نفری که حدود های تیر و مرداد
اسمشان به عنوان نخبه در می آید و همه به عنوان ۱۰ نفر اول کنکور می شناسندشان
(اگر ما قول بدهیم) چادری باشند که اسم بچه مذهبی ها در نرود به عنوان یک سری بچه لوس و عقب مانده بلا نسبت،
خودش می شود یک هدف بزرگ برای درس خواندن.
من و فاطمه سادات فرق های زیادی داریم
ولی فکر می کنم اصلی ترین فرقی که باهم داریم
،
این است که من به همان راحتی که یک مسئله مثلثات سخت را حل می کنم،
او به همان راحتی شعر می گوید. سر کلاس نویسندگی ۲۰ می گیرد. ( بیست گرفتن سر کلاس نویسندگی مثلا می شود یک کار غیر ممکن)
حتی شعر هایش هم در نشریه هی چاپ می شود ، هی چاپ می شود :)
حل کردن مسئله های مثلثات و امثالهم همانقدر برایم لذت بخش است که شعر برای فاطمه سادات خسته ی باهوش مان :) و چقدر هم که من دوستش دارم :) 3>
بنده امروز مدرسه بودم :|
کانون سه ساعت کلاس داشتیم. چون دو جلسه پشت سرهم بود کلاسمون, پ.ط گفت که بستنی میخره میاره برامون. با یه ذوق خاصیم گف دابل چاکلت میارم. همون قدر که خودش ذوق کرد, من خورد تو ذوقم.من از دابل چاکلت بدم میاد واقعا.
+ من همون حسی رو از بعد از دیشب دارم, که اون شب تو میشداغ داشتم.
+ ناگفته نماند منم براشون چاقاله بادوم بردم , خودم دوس نداذم ولی مثه اینکه پ.ط و بچه ها دوس دارن.
+ رفیق جان امروزو پیچونده بود.
سه شنبه ها روز پست گذاشتن این متن است :
من ماندم و
اقتصاد و
جامعه و
ارائه جامعه و
کانون.
+ باز هم همان حکایت همیشگی منتهی این دفعه بعد از کانون باید نوشته شود : نقد فیلم یک تکه نان.
+ کلیک
ساعت نزدیک سه نصفه شب.
من موندم و
اقتصاد و
جامعه و
کانون و
آناتومی جامعه و
خواب.
به معنای واقعی موندم.
امروز روز ارائه هامون بود. حتی به جرئت میشه گف که خوب بود!!
+ عجیب طور اینکه هم پدر اومدن هم مادر :)
+عجیب طور اینکه تقدیر کنن ازت بابت زحمتات :)
+ استرس زا طور اینکه یهو یه دکترای روانشناسی ایراد بگیره به کارت.
+ بهتر از همه طور تموم شدنش.
علاوه بر امتحان (بچه ها میگن)۱۵۰ صفه ایه شنبه.
و علاوه بر کار سنگین نوشتنیه یک شنبه.
و علاوه بر وضعیت نه چندان خوب خانواده.
و علاوه بر جنگ های داخلی قلب عزیز !
و علاوه بر رفتن به یه جای عجیب #یکشنبه_تا_جمعه
و همچنین علاوه بر همراه بودن با یه فرد خیلی عجیب تر،
حال ما خوب است الحمدلله.
معلم جغرافی امروز سر حال بود
فک کنم دیشب خوب خوابیده بود
من ب خاطر همون معلم تا سه بیدار بودم -_-
+ 94.10.23 و تموم شد امتحانا (نقطه)
مغز من بیشتر به جای اینکه قبول کند که
یک عدد دانش آموز انسانی فرهیخته است. مدام خود را برای یاد گیری دیفرانسیل آماده می کند.
به جای اینکه شعر بگوید ،
یک معادله سخت را با افتخار حل می کند!
کدام کفه ی ترازو سنگین تر است ؟
شعر تو یا معادله من ؟
+ مغز من شاید هیچ وقت یک دانش آموز انسانی حفظی خوان (!) نشود !
آدم می تواند یک دانش آموز متفاوت باشد !