روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

روزها

شنبه, ۳ شهریور ۱۳۹۷، ۰۹:۴۶ ب.ظ

اگه نگید زیاد از مدرسه می نویسم، این پستمم راجبه امروزه. فعلا که دانشگاه شروع نشده کارام خلاصه شده تو مدرسه، کلاس زبان، و اون یکی کلاس. تو خونه ام که برنامه ی بچه هارو می بینم و می نویسم و این حرفا. امروز دستم تا مرز گرفتگی عضله رفت برگشت چون ۱۱ هفته برنامه ریختم و پوکیدم. تازه بازم مونده. بچه ها رفتاراشون فرق داره، با یکی میگم می خندم ، با یکی مهربونم، به یکی انرژی میدم، و یکیشونم بی انگیزه ترین فردیه که دیدم یجوری که دلم میخواد از الان رهاش کنم بره پی کارش. و لزومن رتبش بدترین نیست! امشب تک و تنها تا ۸ونیم مد بودم و ظلمات مدرسه رو دیدم. همین.

  • ۹۷/۰۶/۰۳
  • بلوط