روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

۴۴۳ مطلب با موضوع «ما :: من.» ثبت شده است

عقده نویس

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۵۸ ب.ظ

آرزوی بیخودی نکن

اونا مال از ما بهترونن.

  • بلوط

گنگ

جمعه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ق.ظ

انقد تو ۱۴-۱۵ سالگی دست و پا زدیم که حواسمون نشد داریم ۱۸ سالو تموم می کنیمُ پر از ابهامیم

  • بلوط

وصف العیش، نصف العیش

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۴۴ ب.ظ

من فقط می خواهم در حالی که یک ظرف بزرگ سیب زمینی سرخ کرده با سس دستم است و دارم فیلم می بینم،

بشنوم که گوینده ی اخبار، خبر تعطیلی مدارس را برای فردا اعلام می کند.

البته خوشحال تر می شدم اگر می گفت برای همیشه.

  • بلوط

دست دوم

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ق.ظ

کاش آدم ها می توانستند وسایل خودشان را بدهند بهم دیگر.

مثلا من خیلی دوست دارم پنج تا کتاب جبران خلیل جبرانم را بدهم به نرجس.چون میدانم که دوستشان دارد.ولی خب.


چرت و پرتیات.

  • بلوط

#شخصی.دونت اسک انی تینگ

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۲۰ ق.ظ

مامان می گفت فقط خدا میتونه این برنامه رو ردیف کنه

و من متعجب چون که فکر میکردم همه چی روبه راهه،

ب این فکر افتادم که غیر از این بود تعجب داشت. کسی اینجا ناز تو رو بخر نیس. مخصوصا با این گندایی ک زدی.

  • بلوط

PLEASE

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۱۸ ق.ظ

I know

Ur not gonna hear me N Ur not gonna answer me any way

But is there any chance?

Not only for me, for them.

  • بلوط

#شخصی

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۰۴ ب.ظ

مامان داشت شعر می خوند و من و پدر گوش می کردیم.

بعد آخرش پدر گفت که این شعر بود یا چرت و پرت ؟ البته که همه خندیدیم ولی من فهمیدم به کی رفتم.

بعدشم پدر گفت بزن اخبارو ببینیم. منم گفتم که حالتون بد نمیشه اخبار صدا و سیما رو می بینین؟ گفت که راست میگی و همگی بیخیال شدیم.

  • بلوط

dreams

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۵۰ ب.ظ

اگه ی سری محدودیتارو نداشتم،

شاید می شدم مدرس آلمانی یا تورگآید چند تا توریست آلمانی یا می شدم یه کسی که باید فیلم ببینه واونا رو ثبت کنه یا می شدم یکی که توی ساحل نقاشی می کشید یا یه گل فروش. ولی خب اینا خیال پردازیای زیر بیس ساله. یا شایدم رویا. اهمیتی داره؟

  • بلوط

ته کشیده نوشتنم.

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۷ ب.ظ

چیه ؟

زبونتو موش خورده؟

عمه ی من بود روزی ۳۰ تا ۳۰ تا پُس میذاش؟ -____-


( چقد بد حرف میزنی تو :\ )

  • بلوط

Question

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۶:۳۴ ب.ظ
راه هست برای آدمایی که میخوان برگردن؟
خب،..
برای آدمایی که نمی خوان برگردن ولی میدونن که باید برگردن چی؟ امیدی هست؟
یا برای اون دسته بیشعورایی که هیچی نمی فهمن چطور؟
  • بلوط

346

يكشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ب.ظ

کنترلینگ مای سلف که غر نزنم!

البته ایده آلش به غر نزدنشو تحمل کردنشه. اصن اصلش اینه.

وای وای. واقعا دارم سعی می کنم که راجبش ننویسم!!

  • بلوط

به وقت سی مین روز.

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ق.ظ

بهمن فقط 30 روز داره، اونوخ تو 76 تا پست گذاشتی؟

باور کن از عصابه!

  • بلوط

changes

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۶ ب.ظ

تو از آینده نمی ترسی؟

من خیلی می ترسم.

  • بلوط

witless

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۰۴ ب.ظ

Do you have any idea what  the hell R you doin' ?

No. Of course no .

  • بلوط

فلش بک

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۳۹ ب.ظ
آدما یه موقه هایی حق دارن که دوس داشته باشن که برگردن به روزای مزخرف ِ قبلیشون. به شرط این که بعدش خودشونو سرزنش نکنن که این فکرا چیه می کنی.

( مبهم ننوشتم که ؟ )
  • بلوط

خوراکِ دزدا.

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

سنس آو دیرکشنم به قدری ضعیفه که خیلی ضعیفه :|

خیلی.

  • بلوط

پوففف

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۶ ب.ظ

وقتی از نگاه ِ یه فرد دیگه اینجارو میخونم احساس می کنم داره میگه اَاَاَاااَااَ این دختره چ مغرورُ مزخرفه چقد خودشو میگیره.

  • بلوط

فروید

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۶ ب.ظ

دارم به یجور مکتب فرویدی معتقد میشم.

  • بلوط

bad feelings

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۴ ب.ظ

نمیدونم تا حالا حس کردی یا نه

وقتی سرانگشتات میسوزن، یا سست میشن و مجبوری فشارشون بدی.

  • بلوط

بی عنوان

يكشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۵۹ ب.ظ

چه غرور ناخودآگاهی تو تک تک کلمه های وبلاگ هست ! یجوری انگار تو دهنی میزنن به آدما.

توی قسمت می شنوم. یا حتی خود اسمِ می شنوم! یا توی قسمت توضیحات

ولی حال کلنجار رفتن با اینکه چی بنویسم بجاشُ ندارم، تا اطلاع ثانوی عوض نمی کنم تا یه چیز بهتر.


  • بلوط

کوتا بلند.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۲۰ ب.ظ

گفتم قیچی گرفتم دستم، افتادم به جون چتریام؟

  • بلوط

Crazy

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ب.ظ

به نظر تو این دختره دیوونه نشده؟

چرا.

به زودی مثه احمقا هم ده تا پست امروزشو تموم می کنه.

  • بلوط

کالیگرافی :)

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۱ ب.ظ

یادم افتاد که با یه کاری میتونم بهتر شم.

  • بلوط

آی پرامیس !

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۵۰ ب.ظ

قول میدم اوکی شم. قول. دیگه اَم این لوس بازیا رو در نمیارم.

انرژی منفی ساطع میشه ازینجا رسمن. ولی وبلاگ همینه دیگه.

  • بلوط

بلا بدور.

شنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۴۸ ب.ظ

کورس بدبختی نذارم با بقیه یهو ؟!

  • بلوط

سی صدُمین

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ب.ظ

آخی طفلک بیچاره.

پوففففف ... پست کردن این حرفا اینجا ریسکه. ولی جز این نمیشه.


  • بلوط

بی عنوان.

جمعه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۲ ق.ظ

یو هَو نو آیدیا ابوت

این چند روز. 

انقدر تو دلم پست گذاشتم.

کاش میشد بیام از همه ی حِسام بنویسم.

  • بلوط

بی عنوان.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ب.ظ
نسبت کلمات به حس درونم،
مثه فواره می مونه نسبت به قطره چکون .
  • بلوط

بی عنوان.

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ق.ظ

دیوونه شدم. نمیدونم چی بنویسم. فقط میذارم انگشتام  یسری کلمه رو تایپ کنن بریزن رو صفحه. 

استرس دارم. نه شایدم ندارم. نمیدونم.دیوونه شدم. هنوزم معتقدم هورمونام قاطی کردن.


مرسی که دوستای خوب دادی.

  • بلوط

یه روزی.

پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۵۹ ب.ظ

یه روزی همین دستام میان و شهادت میدن که من هدفم از نوشتن اون جمله چیه.

اون جمله برای شما نبود که با تهمت شما پاکش کنم.

  • بلوط

بی عنوان.

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۰۸ ب.ظ

پووفففففف ...

  • بلوط

شرح قصه :

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ب.ظ

دلم میخواد بنویسم ولی نمی تونم.

نه که نتونم، نمیشه. عجیبه.

  • بلوط

پس نترسیدم و نوشتم.

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ب.ظ

اگه به شوق حرفای بقیه،

یا از ترس حرفای بقیه

بنویسی، این نوشتن هیچ فایده ای نداره. تازه بهش رسیدم.

  • بلوط

وضعیت فعلی.

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۵۸ ب.ظ
در به در دنبال اینکه بسته ی پستی منو کودوم همسایه تحویل گرفته.

  • بلوط

همینطوری. جهت ثبت شدن.

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ب.ظ

#شخصی

احساسات یه موقه هایی آزار دهنده ن. مثلا دوست داشتن. حالا دوست داشتن هر کی. نه صرفا چیزای مسخره ی عشقی.

نمی خوام ناله کنم، فقط می خوام بگم یکم خسته شدم. یه راهایی هس که آدما رو میندازی توش، تا بهت نزدیک تر بشن. که اگه یه چیز خیلی مهم یادشون رفته، یادشون بیاد.مرسی بابتشون اگه منو میندازی توشون.


پ.ن : مامان میگه وقتی بیدار میشی بسته به 5 تا چیز اولی که بهش فکر میکنی، روزتو میسازی. میشه هر پنج تاشم شما باشین؟ الان بارون میاد، و "بیمنه رزق الوری" ...

  • بلوط

ینی میشه

جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ب.ظ
از دو تا کار تو جهان واقعا متنفرم
گرفتن عکس پرسنلی و خریدن عینک

پ.ن : حالا اینکه یه انگیزه قوی میخواد بری برا پاسپورت عکس بگیری هیچی.
الان که عکسو گرفتم، ینی میشه تا آخر سال بیاد پاسپورتم ؟ 
  • بلوط

بدون عنوان.

يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ

پووووففف ...

  • بلوط

نوشتم که راحت شم !

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۳ ب.ظ
#شخصی نوشت
میدونی ؟ 
امروز یه ادعایی کردم که میترسم خودم گرفتارش شم. گفتم که اینایی که میگن زجر می کشیم و این حرفا، ماجرا رو بزرگ می کنن. البته نه همشونا،بعضی چیزا خود به خود بزرگه، ولی خب ۹۰ درصد به بالا. می ترسم خودم یه روز بشم مثه اونا. اتفاقاتی خوبی نیفتاده این چن وخ.
از ماجرای عاطفه بگیر که دلم میخواد با زهرا راجبش حرف بزنم تا همین تراژدی پنج شنبه ...

  • بلوط

شوک!

چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۴۰ ب.ظ

کاش یک هو از رویاهایم برم ندارند و پرتم کنند و بکوبندم به زمین واقعیت.

حداقل کم کم.


بازم خوبه ازون دسته هایی نیستم ک تو هوا سیر می کنن.

  • بلوط

دخترانه طور.

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۱۰:۵۲ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بلوط

254

يكشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۵۷ ب.ظ

من اگه روان شناس بشم قطعا همه ی عواطف اون طرفو ناشی از تغییرات هورمونیش میدونم.

  • بلوط

ضد

چهارشنبه, ۲۲ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۱۵ ب.ظ

من در آینده به عنوان یک جامعه شناس، باید تو جامعه حضور داشته باشم

و هم الان ! فراریم ازش. به هر دلیلی.


پی نوشت : جامعه شناس یا دانشجوی ارتباطات یا هر چی.

البته با روان شناسی خوندن میتونم نقضش کنم.

  • بلوط

نو اسکیپ!

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۳۹ ق.ظ

هی یو!

از روانشناسی خوندن فرار نکن و همین الان این صفحه رو ببند و برو کتابشو از تو کمد وردار و شرو کن فصل مزخرف یکو خوندن.

  • بلوط

نمیدونم می فهمی یا نه...

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۱۸ ق.ظ

ولی من بودن توی ابن جامعه رو اصلا دوست ندارم. اصلا اصلا و اصلا.

پر از بی اعتمادی ، بی محبتی ، چیزای کثیف و لبخندای زشت.

  • بلوط

بالاخره.

چهارشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۴۸ ب.ظ

خیلی وقت بودم میخواستم کاپ کیک درست کنم نمیشد.

خیلی راضیم الان :)


کلیک

  • بلوط

232

شنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۴:۱۵ ب.ظ

من بدم میاد تلفن حرف بزنم. بفهمید خب اینو. نگید : هستی ؟ میخوام ز بزنم! مرگ ِعمر. نه نیستم.

  • بلوط

231

جمعه, ۱۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۵۷ ب.ظ

دارم جلوی خودمو میگیرم هیچی نگم.

  • بلوط

حیف.

پنجشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ب.ظ

کاش میشد بروم میان جمعیت. زنجیر بزنم ...

کاش پسر بودم. 

  • بلوط

لرز

سه شنبه, ۶ مهر ۱۳۹۵، ۰۹:۳۷ ب.ظ
من چجوری پاییز ُ زمستون ُ بخیر بگذرونم ؟
من باید میرفتم استوا اصلا. دقیقا روی خود خط استوا. با تابش مستقیم آفتاب. گرم. اوهوم :)
  • بلوط

222

يكشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۳۰ ق.ظ

می خواهم سه چهار روز اینستاگرام را ببوسم بگذارم کنار. تلگرام هم در حد ۱۰ دقیقه پیام های روزانه . همین. فعلا خیلی ظریف دارد نظم زندگیم را بهم می ریزد. به جایش ۲۰۰ صفحه ی جلد اول کتاب تولستوی را تمام می کنمُ کیک می پزمُ سر وقت می خوابم. کار بزرگیست.

  • بلوط