این ماندن ها !!
ساعت نزدیک سه نصفه شب.
من موندم و
اقتصاد و
جامعه و
کانون و
آناتومی جامعه و
خواب.
به معنای واقعی موندم.
ساعت نزدیک سه نصفه شب.
من موندم و
اقتصاد و
جامعه و
کانون و
آناتومی جامعه و
خواب.
به معنای واقعی موندم.
خدایا ،
مرا دوباره
مثل گل های روی زمینت
احیا کن ،
اگر می شود !
بیماری در خواب فسق و فجور است و کذب و دروغ. اگر کسی ببیند که بیمار است و از رنجوری رنج می برد، خواب او می گوید که با مردم و اطرافیان خویش ، صدیق و راستگو نیست و به دیگران دروغ می گوید و خیانت می کند.
من خواب دیدم حالم بده . حدودای ساعت چهار و پنج بود. هی می پریدم از خواب ولی تو همون حالت خواب و بیداری به خودم می گفتم بخواب. یه مریضی نادر گرفته بودم که مامان خیلیم نگران نبود. چه خواب می دیدم چه نه، این راجع به من صدق می کند.
+ بهترین عالم ، از بی جنبگی ام شرمنده ام . ولی دست خودم نیست .
نمیام اینجا که بنویسم چقد بدبختم و این حرفا.اتفاقن خیلیم خوش بختم.
#الحمدلله_علی_کل_حال
ولی اینجا دفتر خاطراتم شده. باید بنویسم !
من هر روز شاهدم که مامانم چیکار می کنه. پدرم همین طور.
چقد دلم می خواد بی پرده و راحت بنویسم ولی دوست ندارم انقد رک بگم. رک گفتنش خودمم اذیت می کنه . مشکل یه چیزیه که گاهی با پچ پچ گاهی با هم فکری گاهی با دعوا و گاهیم با خنده راجبش حرف میزنن. من و برادرم خواه نا خواه می شنویم خب. دوست ندارم داداش این حرفارو بشنوه. اصن دوست ندارم !
+ الان خوابید چون خسته بود . من اینجا -__- با کوله باری از معارف و عربی . هم چنین ارائه جامعه شناسی و اقتصاد مانده ام بدون اینکه هییچ گونه کاری انجام داده باشم :\ بله :\
تلفن که زنگ خورد اول با برادر صبت کرد بعدم با من.
سین : هشت اردیبهشت عروسی م.
من : چارشنبس ینی ؟
سین : آره.
من : بزن برقص و این حرفا دارن ؟
سین : آره یکم اولش دارن. چطور ؟ میخوای زودتر بیای ؟ (می خندد) یا دیرتر ؟
من : (با لبخند زورکی) دیرتر !
سین : (با لحن مسخره) نمی خوای به معصیت بیفتی؟
من : نه :)
سین : وای ****(اسمم) اصن این تیریپا بهت نمیادا . عَه . خوشم نمیاد .
من : دیگه عوض شدم خب.
#باور
در کوچه های کثیف تهران
پیچیده ماجرای منو ماجرای تو :)
سلام !
می شود اول بگذارید چهل دعای عهدمان تمام شود ، بعد بیایید بهترین ِ عالم ؟
می ترسیم بیایید و ما بر عمر لعنت بشویم از اصحاب سقیفه ( لعنت الله علیهم)
بهار من ، قرار دلم ، چقدر خوب است مخاطب منید :)
نامه های گذشته ام اشتباه بودند ،
نامه وقتی نامه است که برای شما باشد حضرت مهربان.
داشتم میگفتم چی می شد اگه "فقط" تو بودی
من بودم و دیگر هیچ جنس مخالف نامحرمی نبود.
دوستت دارم تعلق معلق همیشه در خاطر من :)
دارم با گوشی پست میذارم.
سلام.
با گوشی دارم پست میذارم :)
برای اولین بار دارم میرم جمکران. ای کاش یه بار دیگه می رفتم نه با این حال و اوضاع.
سلام !
روحم هر چقدر هم که بد باشد ، بازهم آخرش باز می گردد پیش تو.
مثل الآن !
بی لشگریم : حوصله شرح قصه نیست
فرمانبریم : حوصله شرح قصه نیست
فریاد می زنند : ببینید و بشنوید
کور و کر ایم ! حوصله شرح قصه نیست
تکرار نقش کهنه ی خود در لباس نو
بازیگریم ! حوصله شرح قصه نیست
+ صرفن سه بیت منتخب از غزل کافیست.
مردی پیاده آمده به روستای تو
شعری شکفته روی لبانش برای تو :)
مردی پیاده آمده ...
یه پست داشتم مینوشتم ولی پاک شد.
دیروز یهو پدر گفت که فردا بریم کاشان و قم و یزد و اون طرفا. زنگ زدم به بهترین دوست جان. گفتم پاشو بیا بریم. گفت خبر میدم! خبرم داد ! گفت مامان هشتم (ینی همین امروز) قراره زنگ بزنه دکتر ژنتیک. که بریم آزمایش برای اینکه ببینیم با م. مشکلی نباشه و این حرفا. ( ازدواج و این موضوع مزخرف)
گفتم عجله ایه مگه ! خب بندازش یه هفته جلوتر ! گفت نه احتمال داره همین هفته وقت بده بهمون. میفهمی ؟ احتمال داره ! مرگ عمر ! تو شکر خوردی با اون م. عَه. حالم از ازدواج زود بهترین دوست در دوران دبیرستان بهم میخوره -_- حالم بهم میخوره واقعن.
پارسال. بدون دغدغه باهم رفتیم یزد. چقدرم که خوش گذشت. حالم بهم میخوره از این موضوع بی مزه.
حالتای روحی عجیب غریب این جانب (!) بهتر شده ولی تموم نشده. چقد نوشتنش راحته و کلنجار رفتن باهاش سخت. چقد سخت.
ه.ر تو اینستا پست گذاشته بود. نوشته بود که سر قولش هست. نوشته بود که یادش نمیره.
منم نمیخوام یادم بره. منم هر روز دارم کلنجار میرم و خودمو فش میدم. اون این حالتای روحی مزخرفو نداره. اون برادر نداره. اون گذشته منو نداره خب. اون یادش نمیره. منم که دارم هر لحظه خودمو میزنم و دستمو میگیرم به پلاکم. و یادم میره چه کسایی بودنو چی گفتن. بعدم زیر پستش ف.پ گفت که ... .
ف.پ ای که نیست هیچ وقت ! هر کی هر چی میخواد فک کنه و هر کی هر چی میخواد بگه بعد خوندن این پست. مهم نوشتنش بود.
آخرین وبلاگ های بروز شده ی بیان بلاگ را ک می بینم
میگویم که چرا واقعن جنس مونث کمتر از ۲۰ سال ،
یا پست "من شاخم، نزدیکم نشو و با من درنیفت وگرنه بد میبینی"طور میگذارد یا پست "من فقیر و بدبخت و عاجزم، مامان بابام طلاق گرفتن، یه عشق داشتم اونم خیانت کرد، سیگارم میکشم" طور !
نوع اول هم که بیشتر جنس های مذکر ۱۶ - ۱۷ ساله را شامل می شود با آن عکس های کلاه کپ دار تار که کلی هم با فوتو ادیتر، درستش کرده اند :)
نوع دوم هم که با کلی اموجی اشک همراه است و توسط جنس مونث های عزیز گذاشته می شود. معمولا هم پرتگاهی ، غروبی ، سیگاری در دست حتی :)
+ بلا نسبت بعضی.
امروز هم روز خوبی بود هم بد.
میدونم اون قسمت خوبشو اینا هم لطف خدا بود
وگرنه با اون کار صبحم :\ ...!
بیشتر برای این دلم خواست بنویسم که امشب یه چیزی پیدا کردم
که ای کاش پیدا نکرده بودم.
با برنامه سنگین هفته ای که گذشت، وقت نداشتم اتاقمو تمیز کنم و این حرفا.
امرزو بیشتر کارام تموم شد. وقتی داشتم طبقه دوم کمدمو تمیز می کردم، خیلی اتفاقی پیداش کردم . نزدیک یه سال بود که فک میکردم گم شده. ینی گمش کردم. گفتم بهتر خب گم شده دیگه. ولی وقتی امروز پیدا شد، حالم بد شد واقعا. یادآور همه ی خاطرات قبلی دوران جاهلیت (!) ، یادآور اون روز مسخره و کار مسخره ترم. یادآور "من" ِ قبلی . یادآور یک عالم چیزای مزخرف که وقتی بهشون حتی فکرم میکنم حالم بد میشه. نمی تونم اینارو هیچ جایی جز این جا بنویسم.
اول میخواستم بذارم اینستا ولی اینستا نه جای درد و دله . نه دوست دارم بقیه بدونن. حتی نمی تونم تو دفتر خاطراتم بنویسم. شاید چون تایپ کردنو خیلی بیشتر از نوشتن دوس دارم !
واقعا ای کاش گذشته این جانب پیگیری نشود ...
+ اعتراف می کنم انقدر با خودم درگیرم
که خودم میگم با تنفر میندازمش بیرون
ولی اون قسمت خبیثم میگه نگهش دار . حیفه...
قسمت خبیث غلط کرده با تو.
دیدم ه.ر پست گذاشته بود و منتخب ماه امسالش اسفند بود :)
امسال من شاید منتخب نداره . هیچ وقت نمیتونم اسفندو به عنوان بهترین ماهم انتخاب کنم
پر ماجراترین ماه، اسفند بوده. مشکلات اول ماه. خانواده ...
مشکلاتی که تو پست محرمانه گفتم ... هنوزم هستن. میدونی ولی الان شدن مثه جای یه زخم.
که از شدت درد دیگه سِر شده. دردشو نمی فهمی دیگه. وای به روزی که به حالت عادیش
برگرده. و بارهم الحمدلله علی کل حال :)
من درد نمی کشم . و اتفاق وسطای اسفند. اتفاق شب قبل رفتن.موقع اومدن.
کل اسفند سراسر اتفاق و ماجرا بود :)
ولی اسفند صبور من ! تو بهترین ماه امسالم نبودی
+ باز هم اردیبهشت عزیز ...
معضل مثلن ینی :
آلرژی داشته باشی بعد آنتی هیستامین بخوری و خوابت بگیره
فرداش هم تاریخ داری هم عربی.هعچ کودوم هم خوانده نشده.
بعدم هم نشستی داری پست میذاری :)
به خودت هم امید میدی که بیدار می مونم ، می خونم :)
چقده پست طولانی گذاشتم :)
+ برای منی که نوشتن کابوسه، خوبه :)
کاروانها می روند ... عاشقان را می برند
تو نیستیو یه گردان از خودت به جا گذشتی.
۳۶ تا سرباز.
من به عنوان یکشون دارم تلاش می کنم. دلم سال نو می خواد. آدم نو. اخلاقای نو. قلب نو حتی :)
یا رسول الله!
نیستید و چشمتان به ماست. ولی ما خیانت کردیم در امانت.
وقتی به اندازه ی یک لیوان آب هم تشنه دیدن اقایمان، مولایمان و ولیمان نیستیم
اسممان هم شیعه ست ؟ ( فقط میتونم رسمی با شما حرف بزنم)
حالم داره از خودم بهم میخوره. دخترک پر ادعای بی حیای بی وفا ی بدقول.
گمنامی بجوییم کمی حتا.اسماء باشیم. فضه باشیم.غلام سیاه حضرت حسین(ع) حتی ...
من فردا میرم راهیان نور.فک کنم قطار ساعت ۳:۴۵ حرکت کنه.
خوبه که یه جای جدید میرم.
ف.پ میگفت : اگه میخوای خودتو پیدا کنی بیا اونجا .اگه نه، نیا!
میگفت : فرض کن اعزام شدی!وصیت نامه بنویس.
+ ساعت ۱۲:۵۳ دیقس و من نه وصیت نامه نوشتم.
نه اون نامه هارو نوشتم.
نه ساکمو کامل بستم و نه عربی قواعد خوندم.
امروز روز ارائه هامون بود. حتی به جرئت میشه گف که خوب بود!!
+ عجیب طور اینکه هم پدر اومدن هم مادر :)
+عجیب طور اینکه تقدیر کنن ازت بابت زحمتات :)
+ استرس زا طور اینکه یهو یه دکترای روانشناسی ایراد بگیره به کارت.
+ بهتر از همه طور تموم شدنش.
علاوه بر امتحان (بچه ها میگن)۱۵۰ صفه ایه شنبه.
و علاوه بر کار سنگین نوشتنیه یک شنبه.
و علاوه بر وضعیت نه چندان خوب خانواده.
و علاوه بر جنگ های داخلی قلب عزیز !
و علاوه بر رفتن به یه جای عجیب #یکشنبه_تا_جمعه
و همچنین علاوه بر همراه بودن با یه فرد خیلی عجیب تر،
حال ما خوب است الحمدلله.
مادر مهربان و زیبای همه ی عالم;بانوی من
مادری کرده اید برایم.
شما با این حال ندارتان
دعای آمدتان پسرتان را بخوانید ...
باز هم مادری کنید
باز باران.
دانه دانه، حیدرانه ...
بی صدا و
مخفیانه ...
میدونم .
هر چی که عقلم میرسرو میدونم.
+ فقط میشه منو ببخشی ؟
مهربان دانای من
آخر سالی یکم بهم سخت گرفتیا :)
حمد همیشه برای توست.
چه در سختی باشم چه آسانی. پوشاننده ی عیب های عالم;
حمد فقط برای توست. شکرت.
اسم بردم چون دیگه مهم نیست :)
اصن حالم بد میشه یاد
اعترافات شما/پریناز/ میفتم عزیزم :)
نه که ماجرا پلیسی باشه،
بچه گونه س.برا همین حالم بد شد.
معلم جغرافی امروز سر حال بود
فک کنم دیشب خوب خوابیده بود
من ب خاطر همون معلم تا سه بیدار بودم -_-
+ 94.10.23 و تموم شد امتحانا (نقطه)
یکی از بزرگترین مهاجرت ها که به دلیل نارضایتی
انجام شده،
مهاجرت از بلاگفا به بلاگه !
+بیان بلاگ هم خوب است !
یکی از دغدغه های زندگیم که اکثرن درگیرشم
اینه که سر امتحان جامعه شناسی
نصف وقتم سر نوشتن "پوزیتیویسم" میره :|
+ تایپش راحت تر از نوشتنش رو برگه امتحانیه !
+ از لحاظ تلفظی هم میتونیم به "دگزامتازون" اشاره کنیم !
دوست جان !
اون اول که گفتی سلام میخواستم بتوپم بهت.
گفتم شاید تو اون فردی نباشی لایق توپیدنه :|
ولی بهت بگما :) من میفهمم خیلی چیزارو.
فک نکن زرنگی p: عکسش
عجیب نیست ؟
یک نفر اینجا (من) برای یک نفر دیگر در یک جای دیگر (تو) مینویسد ؟
و تو سال ها بعد این نوشته ها را خواهی خواند . و شاید نیمچه لبخندی :)
عجیب نیست. من برای تو می نویسم حتی شاید اشتباه باشد.
من مینویسم تو را . حتی به اشتباه.
مغز من بیشتر به جای اینکه قبول کند که
یک عدد دانش آموز انسانی فرهیخته است. مدام خود را برای یاد گیری دیفرانسیل آماده می کند.
به جای اینکه شعر بگوید ،
یک معادله سخت را با افتخار حل می کند!
کدام کفه ی ترازو سنگین تر است ؟
شعر تو یا معادله من ؟
+ مغز من شاید هیچ وقت یک دانش آموز انسانی حفظی خوان (!) نشود !
آدم می تواند یک دانش آموز متفاوت باشد !