2372
«الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله»...
31.04.98
«الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله»...
31.04.98
دارم قلبی لرزان به رهش،
دیده شد نگران...
ساقی می خواران
از کنار یاران
مست و گیسو افشان
می گریزد...
سرما خوردم و خود سرانه برای خودم سفیکسیم ۴۰۰ تجویز کردم. عاطفه بهم میگه تو کارت با این دوا درمونا خوب نمیشه، باید بری دکتر.
(اینکه به نظرتون بی مزه و لوس بیاد رو درک می کنم، اما خواستم بگم اونقدم تباه نشدم همچین چیزی رو پست کنم. طنز نهفته ای در عمیق ترین لایه هاش داره و من باید ثبتش می کردم :)
عالمی دائم از وی گریزد
با تو او را بوَد سازگاری
مبتلایی نیابد بهْ از تو
|افسانه-نیما|
این پروانه ها که می بینید تمام شهر را پر کرده اند، قبلا در دل من بوده اند. یو گیو می باترفلایز.
به عبارت دیگه بودنت در ضعیف ترین مرتبه ش. کم رنگ. انقدر که هاله های محوِ گم شدنتو توی “نبودن” میبینم.
به جز حضور تو
هیچ چیز این جهان بی کران را جدی نگرفته ام
[پناهی]
یه فانتزی بسیار زیبا و ساده ای دارم که بدون وجود لیو انجام پذیر نیست.
نخست دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم
در پیرامون من
همه چیزی به هیات او درآمده بود.
آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گریز نیست..
کیستی که من،
اینگونه به جد، در دیار رویاهای خویش
با تو درنگ می کنم
[ شاملو ]
بیا بهم قول بده وقتی دوباره برف اومد، بریم بیرونو تا منجمد نشدیم بر نگردیم.
ای کاش از رشته های انسانی سر رشته نداشته باشی، برنامه نویس باشی. آی تی، نرم افزار. تینیجی تصور کنیم، هکر. با توام! تعلق معلق همیشه در خاطر من !
نخست دیر زمانی در او نگریستم
چندان که چون نظر از وی باز گرفتم،
در پیرامون من همه چیزی به هیات او در آمده بود
آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گریز نیست
[ و اگر ده دفعه این را پست کنم، دفعه یازدهم هم پست می کنم ]
من امشب بهم شهود شد (؟) یا شهود کردم (؟) خلاصه همون که سر کلاس فلسفه میگیم، آره امشب فهمیدم که من از او جان آینده چی می خوام. اون بخش شهودش اغراق بود.