2199
بله و امروز سیل تماسای بچه هاست که سرازیره و “رتبه هارو دیدین” پرسیدناشون و صدای مغموم نا امیدشون و گاها گریه هاشون پشت تلفن.
بله و امروز سیل تماسای بچه هاست که سرازیره و “رتبه هارو دیدین” پرسیدناشون و صدای مغموم نا امیدشون و گاها گریه هاشون پشت تلفن.
یه دافعه ای نسبت به جمعایی که نمیشناسم دارم. البته این دافعه از طرف اونا دو برابره.
گلدونی که پارسال 120 تاشو،دونه ای 4 تومن سفارش دادم امسال 20 تاشو میده دونه ای 12 تومن. نمی فهمم.
نمی خوام بی رحم باشم چون درد پیش دانشگاهی بودنو می فهمم اما ... هعچ. واقعا تصمیم گرفتم بی رحم نباشم.
بچه های مدرسه جوری سنجششونو گند زدن که اگه کل جامعه آماری سوالا رو خریده بودن و پاسخنامه رو داشتنم اینطوری نمی شد. خدا به خیر بگذرونه با صحبتای بعد از ازمونشون.
یا اَمیرالمومنین، یا ذا الکرَم... اِنَّنا جئناکَ فی حاجاتِنا.. لا تخیبنا و قل فیها نَعَم ..
فروردین تموم شد اینا هر وقت ما رو میبینن میگن عزیزم سال نوت مبارک.
هفته ها گذشته است و دیگر ضربان قلبم روی هزار نیست. شاید انرژی را برای سر و سامان دادن به زندگیم ذخیره می کنم، نمی دانم. اینکه می دانم این کلمات و این خطوط قرار است منتشر شود، نا امنی ای را به قلبم تزریق می کند که تازه نیست اما مقابلش می ایستم و تایپ کردن را ادامه می دهم. *دستانش روی صفحه کیبورد بی حرکت می ماند* از اول شروع می کنم. هفته ها گذشته است و دیگر قلبم تند نمی زند. * بک اسپیس را فشار داده ام. چیزی از آن کلمات باقی نمانده. دلم نمی آید این پست را منتشر کنم، آدم ها را برای خواندنش بکشانم به این وبلاگ و بعد هیچ چیزی برای خواندن نباشد. اما متاسفم. این پست برای منتشر شدن نوشته شده*
گاها بچه ها انتظار دارن من مهارت های فراشناختی شونو به طور معجزه واری افزایش بدم یا بتونم با نگاهم مدیریت زمانو تو مغزشون فرو کنم.
امروز با متین و مامان هفت نفری رفته بودن قم، بعد الان با زنش که در بلاد خارجه س ویدیو کال کرده، میگه امروز رفتیم کلی گوشت و غذاهای خوش مزه خوردیم و برای ۷ نفر فقط ۳۰ دلار پرداخت کردیم. (هر دو ذوق کرده، می خندند :’))