روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

حسن ختام

جمعه, ۴ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۴ ب.ظ

امروز جمعه چهارم مرداد ماه 1398 است. دقیقا سه ماه گذشته است و بی شک من، عاقل تر، پخته تر و بالغ تر شده ام. نخل و نارنج و حدیث عنوان را چند بار خواندم و این از برکات این سه ماه است. اینجا نوشتن را از 19 شهریور ماه 94 شروع کرده ام و حال تقریبا 4 سال از اینجا بودن من می گذرد. تصمیم دارم بلوط و روزمرگی هایش را رها کنم چرا که بلوط یادآور خاطراتی از این سه ماه است که باید از ذهنم پاک شوند. در جای دیگری و با اسم دیگری ، بالغ تر و پخته تر خواهم نوشت. هر چه فکر می کنم می بینم که هیچ از خودم ندارم و طلبکار بودن از تو - ای پروردگارم - معنی ندارد. دقیقا 13م اردیبهشت ماه فکر می کردم تو تمام لطفت را به من داشته ای و 4م مرداد نیز باید همین طور فکر کنم. چرا که در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم، لطف آنچه "تو" اندیشی، حکم آنچه "تو" فرمایی... زمان خوبی برای رفتن است و من دیگر به اینجا باز نمی گردم. دلم برای اینجا تنگ نمی شود چرا که به قدر کافی کنارش بوده ام. دلم به شدت زیارت می خواهد و کاش امام رضا نیم نگاهی به این دختر ضعیف و کوچک بکنند و مرا بطلبند چون که مرهم این سینه ی تنگ و این دل ِ تنگ تر را فقط در مشهد می توانم بگیرم. به اندازه ی سال ها در این سه ماه اشک ریختم و خندیدم و خویشتن دار بودم. چه بسیار صبح هایی مثل امروز را با گریه شروع کرده ام و صبح هایی مثل سه شنبه اول مرداد را با خنده و ذوق فراوان. چند پست قبل نوشتم که هر بهاری، خزانی دارد. سه شنبه که از صبح حالم بهار بود به این فکر می کردم خزانِ این بهار کی می رسد؟ و بعد از ظهر همان روز با یک تلفن، حالم چیزی شبیه به جهنم شد. حال دو سه روز از آن جهنم و بهشت گذشته است اما دنیا برای من تمام نشده است و این، فقط اتفاقی بوده است که برای بسیاری پیش آمده است و دنیا پر از بلا و مصیبت است و تو حتما من را دوست داشته ای که با  نازل کردن این سختی ها، باعث می شوی بیشتر تو را بخوانم و بیشتر در درگاهت اشک بریزم و بیشتر به عبد خوار ذلیل فقیر مسکین مستجیر بودنم پی ببرم... من از خزانه ی غیبت آگاه نیستم اما به قول فاطمه می دانم که خدیا الان تو تمام حواست به من است و قطعا خیری نهفته در این سختی وجود دارد که از این بابت شکرگذار تو ام... مادر می گوید که اشک هایم جگرش را خون می کند. پدر مهربان است و برادر خیلی سر به سرم نمی گذارد. این دو سه روز تقریبا هیچ نخورده بودم که البته گذر زمان و آدم های کنارم اشتهایم را بیشتر می کند. معده ام گاهی درد می گیرد. چشمانم این سه ماه خوب این اشک ها را دوام آورده اند. احساس می کردم که این چند روز زنده نخواهم ماند اما آدم هایی هستند که می توانم کنارشان باشم و حالم را حتی اندکی بهتر کنند و پروردگارم را از این بابت شاکرم. همان طور که بابت این سختی شاکرم... الحمدلله علی کل حال... از خدا می خواهم که مرا به زندگی برگرداند و مرا در سختی ها و آسانی ها از شکرگذاران قرار دهد. اما خزان ها هم بهار می شوند و دائما یکسان نباشد حال دوران. همان طور که کلام حضرت امیر است که دنیا روزی با توست و روزی بر علیه توست. شروع این سه ماه با این جمله شروع شد که : خداوندا اگر این امتحان من است، مرا از این امتحان سربلند بیرون بیاور و حال پایان این سه ماه نیز همین جمله را می گویم. ای آفریننده ی من و یا سیدی و یا مولای... اگر این سختی، امتحان من است مرا از آن سربلند بیرون بیاور و مرا به رضایتت راضی کن که من از خود، هیچ ندارم...و حمد و شکر و سپاس در هر حالی که باشیم برای خداوندی ست که منزه است ... الحمدلله علی کل حال.

به پایان آمد این دفتر

98/05/04

بلوط

  • بلوط

2375

پنجشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۴۶ ق.ظ

در دایره ی قسمت، ما نقطه ی تسلیمیم

لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی

...

  • بلوط

و ارحم ضعفی...

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۲۸ ب.ظ
دیگر نمی توانم.
  • بلوط

2373

سه شنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۲۰ ق.ظ

بچه ها هنوز دبیر سبک زندگی ندارن. میگن: خب یکی از اون ور بیارین دیگه تو این مدرسه همه دارن به آدم سبک زندگی درس میدن :)

  • بلوط

2372

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۳۹ ب.ظ

«الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله»...

31.04.98

  • بلوط

گریز

دوشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۱ ب.ظ

دارم قلبی لرزان به رهش،

دیده شد نگران...

ساقی می خواران

از کنار یاران

مست و گیسو افشان

می گریزد...

  • بلوط

2370

شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۸، ۰۸:۳۲ ب.ظ

هیچ بهاری نیست که خزان نداشته باشه.

« به تاریخ ۲۹/۰۴/۹۸ »

  • بلوط

2369

جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۵۶ ب.ظ

گره به کار فتاده، گره گشای همه...

صدات می زنم ای اسمُه دوای همه...

« به تاریخ ۲۸/۰۴/۹۸ »

  • بلوط

2368

پنجشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۰ ب.ظ

که «صبر» راه درازی به مرگ پیوسته ست. افوضُ امری الی الله...انَّ اللهَ بصیرٌ بالعباد.

  • بلوط

غیر قابل پیگیری

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۴۴ ب.ظ

کمی خسته و هیچ.

  • بلوط

2366

سه شنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۸، ۰۲:۲۲ ق.ظ

میدونم که شلوغه و بی خواب.

  • بلوط

“23”

دوشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۱:۰۲ ق.ظ
کدام نشئه دویده ست از تو در تن من
که ذره های وجودم تو را که می بینند
به رقص می آیند
سرود می خوانند
  • بلوط

2364

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۵۹ ب.ظ

من امشب آمدستم وام بگزارم...

  • بلوط

باز از دوریت افتاده به کارم گره ها ...

شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۳۸ ب.ظ

کاش می توانستم همین امشب بیایم مشهد. بمانم و فردا بعد از ظهر بروم. یک مهر تایید می خواهم که فقط دست خودتان است و حرف هایی که رو به روی دیوار باب الحجه جا مانده اند. خوشا به حال تمام فرشته هایی که بر آن قطعه از خاک خراسان کشورم فرود آمده اند و خوشا به حال زائرینتان که امشب کنارتان هستند و خوشا به حال تکه ای از آسمان که سقف حرم شماست و خوشا به حال خادمینتان و خوشا به حال هر که در باب الحجه رو به روی آن لوستر با نور سبز نشسته است و در آن هوا نفس می کشد. من؟ من نشسته ام در خانه، نفس هایم در این تهران کثیف می رود و می آید و دلم مشهد است، باز هم زائرتان نیستم از دور سلام...

  • بلوط

2362

پنجشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۸، ۰۹:۲۰ ب.ظ

ای حرمت ملجا درماندگان ..

  • بلوط

2361

دوشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۲۶ ب.ظ

اول فکر می کردم پیج آقای بهادر فیکه. بعد دیدم نه واقعا خودشه و حالا موندم با ریکوئستش چیکار کنم :|

  • بلوط

2360

شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۸، ۱۱:۵۹ ق.ظ

این همه شلوغی کافی نیست، زورش نمی رسه.

  • بلوط

تکرار

جمعه, ۱۴ تیر ۱۳۹۸، ۰۷:۵۰ ب.ظ

باز هم همان حکایت همیشگی..

  • بلوط

2358

پنجشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۰:۱۵ ب.ظ

شاید باورتون نشه اما دلم واقعا برای بچه های این دوره تنگ مبشه و گاها حتی جاشون توی پیش دانشگاهی خالیه.

  • بلوط

2357

دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۵۳ ق.ظ

نمی دانم .. که می باشم؟ کجا بودم؟ کجا هستم؟ ...

  • بلوط

2356

پنجشنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۴۹ ب.ظ

بچه ها ۱۳م کنکور دارن، و کلاسای دوره جدید ۱۵م شروع میشه و من تصمیم دارم روزمو شنبه ها و احتمالا سه شنبه ها - به خاطر آزمون - انتخاب کنم :) 

  • بلوط

2355

سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۰:۰۶ ب.ظ

استاد اندیشه تو کانالش کلی تاکید کرده  که کل جزوه نمیاد و فقط امتحان تا سر مهدویته. جزوه ی ما ۹۲ صفحه داره. و مهدویت صفحه ی ۹۱عه :))) ارادت داریم استاد :)))

  • بلوط

2354

يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۵۸ ب.ظ

بلند در ذهنم تکرار می کنم: از چی می ترسی؟ تو امام داری، خدا داری.

  • بلوط

2353

شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۳۸ ب.ظ

آرشیوم را مرور می کنم. می بینم که بالاخره تاب آورده ام.

  • بلوط

الامام..

پنجشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۰۲ ب.ظ

«مفزع العباد فی الداهیة النّاد»

  • بلوط

2351

سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۴ ق.ظ

و تماما باید در این جمله خلاصه شوی تا آرامش یابی: «و لا حول و لا قوة الا بالله»

  • بلوط

زندگی در چهارچوب کلمات 12

سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۲ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بلوط

زندگی در چهارچوب کلمات 11

يكشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۲۸ ب.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بلوط

فصبرٌ جمیل

يكشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۰۳ ب.ظ

قرآن را باز کردم. سوره ی یوسف آمد.


#غیرقابل‌پیگیری

  • بلوط

گذر

شنبه, ۱۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۱۵ ب.ظ

گر از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی،

به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...

  • بلوط

2346

سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۸:۳۲ ب.ظ

مشکل از من نیست. مشکل از شبه.

  • بلوط

2345

سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۴۶ ب.ظ

اینستاگرام قاتل وقته.

  • بلوط

2344

سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۴۱ ق.ظ

لا حول و لا قوة الّا ب«الله». هیچ نیرو و قوتی جز به دست خدا نیست.

  • بلوط

2343

سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۴۳ ق.ظ
این روز ها شدید ترین ترس من، حرف از یقین زدن است. حرف از قطعیت. ترس از ناشکری.
  • بلوط

2342

يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۴۲ ب.ظ

مستی دنیا را از من بگیر و به جایش تپش های هر لحظه ایِ یاد خودت و یاد ولیّ ات را در قلبم جا بده. یا احکم الحاکمین و یا ارحم الراحمین.

  • بلوط

2341

يكشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۸، ۰۴:۳۹ ب.ظ

سرما خوردم و خود سرانه برای خودم سفیکسیم ۴۰۰ تجویز کردم. عاطفه بهم میگه تو کارت با این دوا درمونا خوب نمیشه، باید بری دکتر.

(اینکه به نظرتون بی مزه و لوس بیاد رو درک می کنم، اما خواستم بگم اونقدم تباه نشدم همچین چیزی رو پست کنم. طنز نهفته ای در عمیق ترین لایه هاش داره و من باید ثبتش می کردم :)

  • بلوط

2340

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۳۴ ب.ظ

عالمی دائم از وی گریزد

با تو او را بوَد سازگاری

مبتلایی نیابد بهْ از تو

|افسانه-نیما|

  • بلوط

2339

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۳۲ ب.ظ

و اگر بدونی :)

  • بلوط

2338

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۲۰ ق.ظ

این پروانه ها که می بینید تمام شهر را پر کرده اند، قبلا در دل من بوده اند. یو گیو می باترفلایز.

  • بلوط

2337

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۱۲ ق.ظ

این ترم بعد از کلاس های جهانی تابش و بعد از بازدید از کلینیک تقریبا گزینه هایم برای فیلد ارشد را انتخاب کرده ام. کلینیک که رفته بودیم اتاق بازی درمانی پر بود. من اتفاقی کنار اتاق ایستاده بودم و به حرف های مسئول کلینیک گوش می دادم. اما بعد توجهم رفت به حرف های کودک و درمانگر داخل اتاق. هر چند نمی توانم برای -تقریبا- هیچ بچه ای غش و ضعف بروم اما شناختی و بالینی کودک از گزینه های روی میز من است. پرونده بالینی و عمومی بسته شده است و بالینی خانواده و صنعتی سازمانی و مثبت گرا هنوز در هاله هایی از ابهامند.

  • بلوط

2336

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۰۱:۰۰ ق.ظ
کلا "دست" حکایتش برای من از کل ظاهر طرف جداست.
  • بلوط

2335

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۵ ق.ظ
سلول های خاکستری مغزم، یک صدا یک جمله را فریاد می زنند. از نوشتنش در یک پست پابلیک طفره می روم.
  • بلوط

لبخند :)

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۳ ق.ظ

متاسفانه "شب"، کار های عجیبی با آدما می کنه و حقایق شیرین و تلخی یاد آدم میاره.

  • بلوط

2333

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۲ ق.ظ

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا

یا

یا

  • بلوط

2332

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۵۰ ق.ظ

البته بگذار این را بگویم، تو هیچ وقت من را خوب نشناختی. هیچ کس تقریبا از بعد از 15 سالگی مرا آنجور که بودم نشناخت. دایره ی این "هیچ کس" محدود است و عده ای خاص را شامل می شود البته. این را گفتم که حساب رفقا و نزدیکان را جدا کنم.

  • بلوط

اعتراف

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۴۷ ق.ظ

حال، دارم پا به چهارچوب گناه می گذارم.

  • بلوط

زندگی در چارچوب کلمات 10

پنجشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۳۸ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • بلوط

2329

چهارشنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۸، ۱۲:۴۷ ق.ظ

از معیار های مامانم برای اینکه تشخیص بده من خانوم شدم، اینه که قسمتای لهیده ی موزُ می خورم یا نه.

  • بلوط

2328

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۹:۴۱ ق.ظ

مثل یک اژدهای خشمگین که آماده ی حمله ست، پشت میز نشستم تا بچه هام از حوزه نهایی بر گردن.

  • بلوط

این قسمت: اهمالکاران

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۵۹ ق.ظ

استاد، از دانشجویی که موضوع پروژه شو «اهمالکاری تحصیلی» انتخاب کرده، واقعا انتظار داره تا الان بهش تحویل داده باشه ؟ :)

  • بلوط