روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

862

جمعه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۳۳ ق.ظ
من ماتیلدا را سه بار خوانده ام ، و خودم را بارها جایش گذاشته ام. با بودلر ها زندگی کرده ام، مثل ویولت موهایم را با روبان بسته ام، انرژی منفی گرفته ام. به آقای کرپسلی خندیده ام. دارن را دوست داشته ام. پوآرو را تحسین کرده ام، به همه گفته ام که او نروژیست، نه فرانسوی، رامونا را درک کرده ام. عاشق کار های هن-ری بودم. مثل جودی آرزوی دکتر شدن داشتم. مثل هلی، نگران شکستن شیشه ی عمر غول بوده ام.
کودکیم - از یک جنبه - اینطور گذشت.
  • ۹۶/۰۵/۲۷
  • بلوط