روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

غیرقابل پیگیری_امروز

شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۵۶ ق.ظ

امروز هم روز خوبی بود هم بد.


میدونم اون قسمت خوبشو اینا هم لطف خدا بود 

وگرنه با اون کار صبحم :\ ...!


بیشتر برای این دلم خواست بنویسم که امشب یه چیزی پیدا کردم 

که ای کاش پیدا نکرده بودم.


با برنامه سنگین هفته ای که گذشت، وقت نداشتم اتاقمو تمیز کنم و این حرفا.

امرزو بیشتر کارام تموم شد. وقتی داشتم طبقه دوم کمدمو تمیز می کردم، خیلی اتفاقی پیداش کردم . نزدیک یه سال بود که فک میکردم گم شده. ینی گمش کردم. گفتم بهتر خب گم شده دیگه. ولی وقتی امروز پیدا شد، حالم بد شد واقعا. یادآور همه ی خاطرات قبلی دوران جاهلیت (!) ، یادآور اون روز مسخره و کار مسخره ترم. یادآور "من" ِ قبلی . یادآور یک عالم چیزای مزخرف که وقتی بهشون حتی فکرم میکنم حالم بد میشه. نمی تونم اینارو هیچ جایی جز این جا بنویسم.

اول میخواستم بذارم اینستا ولی اینستا نه جای درد و دله . نه دوست دارم بقیه بدونن. حتی نمی تونم تو دفتر خاطراتم بنویسم. شاید چون تایپ کردنو خیلی بیشتر از نوشتن دوس دارم !


واقعا ای کاش گذشته این جانب پیگیری نشود ...


+ اعتراف می کنم انقدر با خودم درگیرم

که خودم میگم با تنفر میندازمش بیرون 

ولی اون قسمت خبیثم میگه نگهش دار . حیفه... 

قسمت خبیث غلط کرده با تو.

  • ۹۴/۱۲/۲۹
  • بلوط