روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

2290

دوشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۷:۴۶ ب.ظ

گفتم باور دارم ولی دلم آرام نمی گیرد. گفت آرامش را هم بخواه. آرامش را خواستم. در این نوشته ها تکرار کرده ام که تقریبا بی قراریم را قرار بخشیده اند. پنج شنبه افطاری دعوتیم. نمی خواهم بروم. صورت ها و صدا های نا آشنا و من باید لبخند زنان تاب بیاورم. نسخه ی استاد برایم این بود که خودم را مشغول کنم. آمدم فیلم ببینم. دیدم شاید امام زمان راضی به اینطور وقت گذراندن نباشند. آمدم سه تا کتابی که از نمایشگاه خریده ام را شروع کنم، یاد شنبه افتادم و احساس کردم حمله دارد بر می گردد. حال که می بینید خودم را با نوشتن و پست گذاشتن سرگرم کرده ام.

  • ۹۸/۰۲/۱۶
  • بلوط