روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

1359

يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۶، ۰۷:۵۳ ب.ظ

خوشحالم که ماه رمضون امسال عاطفه رو نمی بینم، عید به احتمال زیاد نمی بینم، خوشحالم که تو بله برونش نبودم و اتفاقی مسافرت بودم، خوشحالم که مجبور نیستم این روزا یه بار با خودشو شوهرش دو تایی رو به رو بشم - هر چند که از این اتفاق گریزی نیست! - می دونم دارم صورت مسئله رو پاک می کنم اما، اینجوری بهتره. ما کی اینجوری شدیم که از ندیدن هم خوشحال میشیم؟ میتونم یه عالم گلگی کنم که ینی حتی پنج مین وقت نداری که حالمو بپرسی، انقد سرت شلوغه؟ امسال سال مهمیه برام. و خب عاطفه تو پشتم نبودی. نمی خوام بگم مهم نیست چون هست ولی عوضش آدمای دیگه بودن. البته عوض بدل نداره. کسی جای کسی رو نمی گیره. من انتظاری ندارم از کسی که مثلا پشتم باشه، ولی خب تو خواهر طوری بودی برای من. انصافا خواهر بودی. و این ناراحتم می کنه. وقتی مامان میگه زنگ بزن ببین هستن یا نیستن، من از ترس اینکه با تو حرف نزنم به جای خونه شماره مامانتو می گیرم. از فرار حرف باهات. من واقعا دارم از همه چی تو فرار می کنم، و این قرارمون نبود.

  • ۹۶/۱۱/۲۲
  • بلوط