1048
I lost it.
به حرف نرجس ایمان آوردم من. سه ماااهه قشنگ داره به من میگه خانوم لام حاملس من میگم نه. امروز فهمیدم پنج ماهشه. کلیم سفارش کردم که از پله ها آروم برین پایینو هواشو داشته باشین.
زینب از بلک فرایدی، یه کرنومتر خریده. یه کرنومتر. کرنومتر. کرنو.
اگه حال آدما رو از یک تا ده درجه بندی کنید، من
حد مجموع دنباله ای با آر = یک دوم
و آ = دو پنجمم.
1. عینک جدید گرفتم
2. با زهرا و پنج تا دیگه از بچه ها رفتیم ریواس
3. با زهرا راجبه آزمون همبستگی طورانه حرف زدیم
4. مهمون داشتیم و من همون طور که تا یه حدی ایده الم بود خونسرد بودم.
5. تولد داداش بود بعد یه هفته با تاخیر
6. با صبا حرف زدیم
7. معلم ادبیات راهنماییمو دیدم و حتی اسممو یادش بود و گفت بلوط جان و بغل و فلان.
8. رتبم از چیزی که فک می کردم بهتر شد
9. یه خانومه تو مغازه گفت ما سلیقمون بهم شبیهه، کودومشو ور دارم :)
10. یه فکر ممنوعه اومد تو سرم و پسش زدم.
11. یکی از 250 تا فیلم برتر ای ام دی بی رو دیدم که هیچ مالی نبود البته
12. بالاخره تموم شد. و یه شروع جدید.
شکرخدا.
تو کجایی؟
در گستره ی بی مرز این جهان تو کجایی؟