روزمرگی های یک دانشجو

- وای که مُردیم از خوشی !
[جنس مخالف نامحرم است. حتی مجازی.]

94.6.19

۷۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

دلخوشی :))))

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۰۱ ب.ظ

امشب میتونم با خیال راحت - شاید هم مضطرب - کتاب آگاتا کریستی جدیدمُ بگیرم دستمو تا خود شب بخونمش.

و البته که استثنائا دلم تنگته1.


1.فلانی.
  • بلوط

:)

جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۸ ب.ظ
دلگرمی میتونه چن تا شاخه گل توی لیوان، روی میز اتاقت باشه.
  • بلوط

یه روزی.

پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۵۹ ب.ظ

یه روزی همین دستام میان و شهادت میدن که من هدفم از نوشتن اون جمله چیه.

اون جمله برای شما نبود که با تهمت شما پاکش کنم.

  • بلوط

بی عنوان.

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۰۸ ب.ظ

پووفففففف ...

  • بلوط

قضاوت.

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۲۲ ب.ظ

سر کلاس مستند قرار شد هرکی داستان زندگی خودشو تعریف کنه و هر حرفی که زده میشه، از در کلاس بیرون نره.

اونجا بود که فهمیدم واقعا پشت هر آدمی یه داستانی هستو پشت هر داستانی یه آدمی ! یا یه همچین چیزی.


(خانوم ِ یاس، اون پستتو دیدم، اینو یادم افتاد )

  • بلوط

شرح قصه :

چهارشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۸ ب.ظ

دلم میخواد بنویسم ولی نمی تونم.

نه که نتونم، نمیشه. عجیبه.

  • بلوط

تکرار

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۳۳ ب.ظ

امروز،

منو دقیقا یاد سه شنبه های پارسال انداخت

که اقتصادم مونده بود،

جامعه هم،

ارائه جامعه هم!

  • بلوط

پس نترسیدم و نوشتم.

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۵ ب.ظ

اگه به شوق حرفای بقیه،

یا از ترس حرفای بقیه

بنویسی، این نوشتن هیچ فایده ای نداره. تازه بهش رسیدم.

  • بلوط

وضعیت فعلی.

دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۵۸ ب.ظ
در به در دنبال اینکه بسته ی پستی منو کودوم همسایه تحویل گرفته.

  • بلوط

واکنش داریم تا واکنش.

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۷ ب.ظ
مامان پرسید مگه نمی گفت ازش اصلا خوشش نمیاد؟
گفتم همه ی واکنشا که صرفا واقعی نیستن.
ما تو روانشناسی خوندیم. مثلا واکنش دفاعی ِ انکار، سرکوب ...
  • بلوط

همینطوری. جهت ثبت شدن.

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۰ ب.ظ

#شخصی

احساسات یه موقه هایی آزار دهنده ن. مثلا دوست داشتن. حالا دوست داشتن هر کی. نه صرفا چیزای مسخره ی عشقی.

نمی خوام ناله کنم، فقط می خوام بگم یکم خسته شدم. یه راهایی هس که آدما رو میندازی توش، تا بهت نزدیک تر بشن. که اگه یه چیز خیلی مهم یادشون رفته، یادشون بیاد.مرسی بابتشون اگه منو میندازی توشون.


پ.ن : مامان میگه وقتی بیدار میشی بسته به 5 تا چیز اولی که بهش فکر میکنی، روزتو میسازی. میشه هر پنج تاشم شما باشین؟ الان بارون میاد، و "بیمنه رزق الوری" ...

  • بلوط

خب حالا چیکارت کنم؟ که چی الان؟

شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۱۵ ق.ظ

وقتی به احترام اومدن یکی - درست مثل بقیه - بلند میشی از جات و اون با همه سلاملک می کنه ولی از تو میگذره.

  • بلوط

ینی میشه

جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۲۰ ب.ظ
از دو تا کار تو جهان واقعا متنفرم
گرفتن عکس پرسنلی و خریدن عینک

پ.ن : حالا اینکه یه انگیزه قوی میخواد بری برا پاسپورت عکس بگیری هیچی.
الان که عکسو گرفتم، ینی میشه تا آخر سال بیاد پاسپورتم ؟ 
  • بلوط

دیوونه ها.

جمعه, ۸ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۸ ب.ظ

سعی می کنم وقتی یه آدمی رو می بینم که تکلیفش با خودشم معلوم نیس،

خودمو اذیت نکنم، بگم ولشون کن دیوونن.

  • بلوط

279

پنجشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ب.ظ

هر چیزی، یعنی معتقدم هر چیزی ، حتی یکمم پای زور بیاد توش،

دیگه نمی تونه به بهترین وجه ممکن انجام بشه.

  • بلوط

شرح قصه :

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۵۹ ب.ظ

آخ که چجوری میزنی تو پر و بال آدم.

  • بلوط

تصورات :○

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۲ ب.ظ

میترسم از روزی که بچه های نسلای بعد - نسلای خیلی بعد - هی با خودشون بگن

اونایی که قرن 14 زندگی می کردن چه بدبخت بودن!


ولی امید به اومدن منجی، توی قرن 14، هنوز وجود داره. ان شاء الله.

  • بلوط

چرت و پرت. رسما.

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۲۰ ب.ظ

کی فکرشو می کرد "ژوهانسبورگ" تو آفریقای جنوبی باشه؟


  • بلوط

بدیهیات :)

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۴۵ ب.ظ

حالا هر چقدم آدم مهمی باشی و سرت شولوغ باشه و دم به دیقه بهت زنگ بزننو

پیامای تلگرامت 2000 تا باشه و روزی هزاران نفر دورتو بگیرن،

بازم یه جایی هست که آخر شب خسته و کوفته برسی و پیژامتو1 بپوشی و تو برای افراد اون خونه مثه آدمای معمولی باشی.


یا حالا شلواره گل گلیتو. فرق نداره.


پلاس : چرت و پرت میگم.

  • بلوط

گفتم شاید.

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۵۸ ب.ظ

شاید یکی از اشتباهایی که کارگردانا می کنن،

ساختن فصل "دو" ی یه سریال موفقه.

  • بلوط

معضل 2

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ق.ظ

مثلا شاید جغرافیو فلسفم مونده باشه و کمبود خواب داشته باشم

ولی دلم خطاطی و زبان خوندن بیاد.

کی پاسخگوعه؟

  • بلوط

#حس_مشنرک!

سه شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۹ ق.ظ

هیچ وقت فکر نمی کردم یکی انقد حس و حالش با من یکی باشه و حتی وقتی منم دارم براش مشکلمو می نویسم ناخودآگاه از کلمه هایی که استفاده کرده بود، استفاده کنم!

آخرم براش نوشتم که من این حرفارو هیچ جا نگفتم حتی به بهترین دوستم ولی وقتی دیدم تو عینهو همون حرفارو زدی، منم شجاعانه! اعتراف کردم.

  • بلوط

بدون عنوان.

يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۲۹ ب.ظ

پووووففف ...

  • بلوط

معضل.

يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۲۳ ق.ظ

شاید من بخوام به جای فلسفه،برای دل خودم زبان بخونم!

یا مثلا شاید دوس داشته باشم به جای جغرافی خوندن، دامن بدوزم!!

کی پاسخگوعه؟

  • بلوط

بالاخره هر کسی شرایط خودشو داره !

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۳۰ ب.ظ

امروز عاطفه برام یه عکس فرستاد و خیلی بی مقدمه گف : عکس بچه مریم!

مریمی که همسن عاطفه بود. نهایتا 18 سالش. ینی الان باید پیش دانشگاهی می بود !

این قضیه بچه دار شدن، حتی با عقاید متحجرانه !! ی من راجبه ازدواج و این حرفا هم جور در نمیاد.

من نشستم اینجا نه عربی خوندم ن فلسف ن روان شناسی، بعد مریم ده روزشه بچه ش. البته که موقعیت الانمو ترجیح میدم. قضاوت نمی کنم. هر کس بسته به شرایط خودش ! 

 :) خدا حفظش کنه ان شاء الله :)



پ.ن: صبا، باورت میشه ؟ :o

  • بلوط

نوشتم که راحت شم !

شنبه, ۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۳ ب.ظ
#شخصی نوشت
میدونی ؟ 
امروز یه ادعایی کردم که میترسم خودم گرفتارش شم. گفتم که اینایی که میگن زجر می کشیم و این حرفا، ماجرا رو بزرگ می کنن. البته نه همشونا،بعضی چیزا خود به خود بزرگه، ولی خب ۹۰ درصد به بالا. می ترسم خودم یه روز بشم مثه اونا. اتفاقاتی خوبی نیفتاده این چن وخ.
از ماجرای عاطفه بگیر که دلم میخواد با زهرا راجبش حرف بزنم تا همین تراژدی پنج شنبه ...

  • بلوط